۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

فلسفه وجودی وبلاگ

با سلام
راستش دوستان امروز اومدم يك مطلبى رو بين قسمتهاى داستان بنويسم كه خيلى وقت بود كه تصميم داشتم بنويسم . از همون اولين روز تاسيس ميخواستم اين پست رو بنويسم اما حالا الان مى نويسم. همانطور كه از عنوانِ پست متوجه شديد ، ميخوام راجع به فلسفۀ وجودی وبلاگ بنويسم. راستش من داستان مهاجرت يا وبلاگ براى مهاجرت زياد خوندم. الان هم ماشاالله انقدر وبلاگ براى مهاجرت زياد شده كه ميشه باهاشون يك دایره المعارف ۱۰ هزار صفحه اى ساخت. در همين ستون كنارى ميتونيد کلیشون رو ببينيد ، كه البته بندِه نسبت به تك تکشون ارادت دارم. حالا سوال اينه كه با وجود اين همه وبلاگ چه احتياجى بود كه تو بيايى وبلاگ بنويسى. والا براى جواب اين سوال بايد برگردم به اون موقع كه خودم ميخواستم بيام كانادا. ۱۰۰۰ تا سوال جور واجور تو ذهنم بود. البته كلى دستان مهاجرت از وبلاگ دوستان نيز خوندم ،اما همه اين وبلاگ‌ها در چند نكته مشترك بودند.
۱- همه نويسندگان اين وبلاگ ها افراد میانسال بودند و مشخصا خاطراتشون نمیتونست جواب سوالهاى بندِه و در كل قشر جوان رو بده.
۲- در اين وبلاگ‌ها اصولا يك خرده مسئله صداقت مطرح بود. معمولا افراد وبلاگ نويس طورى مینوشتند كه براى خودشون طورى حفظ آبرو كنند. البته بندِه به همه شون احترام ميگذارم و ازشون به خاطره اطلاعاتى كه به قشر خواستار مهاجرت ميدهند تشكر ميكنم ، اما چه اشكالى دارِه كه بگى چه حس و حالى دارى وقتى ميخواى مهاجرت كنى. مگر نه اينكه زندگيت به طور كل دارِه تغيير ميكنه و ديگه هيچوقت مثل گذشته نخواهد بود. من خودم به شخصه وبلاگ اين دوستان رو كه ميخوندم ، میگفتم " اااا اين‌ها چه آدم های با اعتماد به نفسى هستند ؟ اگه نميدونستم فكر ميكردم اينا تا الانشم داشتند تو كانادا زندگى ميكردند كه انقدر راحت سوار هواپيما ميشند و اونور پياده ميشند. بندِه به اين علت كه قراره وبلاگم به نوعى دفتر خاطراتم باشه، به اون صورت ابایی ندارم كه بگم تو لحظه لحظه اون شرايط چه احساسى داشتم.
۳- اين دوستان هيچ كدوم راجع به قشر محصل اطلاعاتى نمیدادند. به خاطر دارم قبل از رفتنم به كانادا نميدونستم كه آيا اگه وارد كلاس بشم سطحم انقدر بالاست كه لازم نباشه كلاس بيام ، يا انقدر پائينه كه مجبور بشم ۵ سال ديگم تو دبيرستان بمونم. اين مسئله ای بود كه بندِه تو هيچ وبلاگى نديدم. يادمه ۲ بار از نويسندهِ وبلاگ " شانتمیس مهاجر كانادا" درخواست كردم كه واسه من قیمت كُنه كه مداد تو كانادا چنده؟ كه البته از ايشون هم تشكر ميكنم به خاطره لطفى كه در حق بندِه داشتند. مسأله سطحِ درسى دلنگرانی خيلى از بچه مدرسه اى هايى كه ميخواند بیاند كانادا و خيلى از پدر و مادرانى كه نگران وضع تحصیلی بچه هاشون هستند. راجع به اين مورد بندِه مفصل در ادامه توضيح خواهم داد كه خيال اين قشر راحت بشه.
بندِه به اين دلايل احساس كردم كه بايد وبلاگى زده بشه كه به اين مسائل بپردازه. همين الان هم اگه كسى وبلاگى معرفى كُنه كه قبل بندِه به اين مسائل پرداخته باشه ، ديگه از فردا نمى نويسم.
در آخر هم بعد از اينكه داستان مهاجر تازه وارد به كانادا رو تموم كردم، اين وبلاگ به صورت دفتر خاطرت در مياد. اون موقع هم خوشحال ميشم كه دوستانى كه تو اين مدت به كلبۀ درویشی اين حقير سر ميزدند باز هم از وبلاگ بندِه ديدن كنند اما اون موقع ديگه مثل الان حالت اطلاع رسانى نخواهد داشت.
اين كه چرا خاطراتم رو فارسى مى نويسم هم دليلش اينه كه دوست دارم در كنار اينكه خاطراتم جمع ميشه ، اين نوشته‌ها به درد آدمهايى كه دوستشون دارم بخوره. آدمهايى كه تو اين مدت كه از ايران دور بودم خيلى ندیدمشون و ممكنه مثل من ۱۰۰۰ تا سوال جور وا جور تو ذهنشون باشه و دلنگرانیهای من رو داشته باشند.
در آخر اميدوارم اين وبلاگ بتونه گرهی هر چند كوچك از كار كسى باز كُنه كه اين هدف بندِه از تاسيس اين وبلاگ بوده. الان هم ديگه تقريبا افطار به وقت تورونتو هست. نماز روزه هاى همتون قبول.
تا آپدیت بعدى در پناه حق

۱۳ نظر:

خداحافظ كانادا گفت...

قبول باشه. پیوندتان رو هم اضافه کردم.

راستی‌ شما شناسه یاهو دارید؟

balva گفت...

salam dooste aziz.....
man yek hafte mishe ke be tore tasadofi weblogetoon ro peyd akardam va shoroo kardam be khoondanesh..khob man hodoodan yek 10 sali az shoma bozorgtaram va moteasefane man ham be Australia tabid shodam...choon hamsaram va albate khodam ghasde edame tahsil dashtim....vali ba vojoodi ke man in tarafe kore khaki hastam va Canada oon taraf ...be onvane yek Irani az neevshte hatoon khosham oomad va har rooz sae mikonam donbalesh konam...kheili baram ghabele ehteram oomadin va yek jooree vaghti az ehsasetoon hengame oomadan neveshtid ehsas kardam khode man hastam....be har hal baratoon arezooy esalamti va moavfagjhayt daram..omidvarm yek roozi hamamoon dar keshavre azizemoon Iran dobere gerd ham jam beshim va dar abadanish bekooshim....be omide oon rooz dooste man

تبعید نوشته های یک دانش آموز گفت...

ba salam
faghat mitoonam begam mamnoon doost aziz bekhatere lotfi ke be bandeye haghir darid.
va dar akhar bayad begam amin be khatere doayi ke kardid
har koja ke hastid movafagh bashid
dar panahe hagh

شراره گفت...

سلام .ممنون که صادقانه می نویسید و خسته نباشید.اطلاعاتی که می دهید برای والدینی که از ایران به کانادا مهاجرت کرده اند هم مفید است.چون می خواهند بدانند که در مدارس کانادا چه می گذرد و آیا اینکه به خاطر آینده فرزندانشون مهاجرت کردن بعدا نتیجه خوبی خواهند گرفت یا اگر در ایران مانده بودند فرزندشان پیشرفت بیشتری میداشت.

نيلوفر گفت...

سلام دوست عزيز .بعد از كامنتي كه برام گذاشته بودي به وبلاگت اومدم و بانوشته هات اشنا شدم.كل ارشيوتو امروز از اول خوندم و از خوندن نوشته هاي صادقانه و پراحساست لذا بردم.احساساتتو خيلي بي ريا و ساده نوشتي.
بابا ما اونقدرها هم پير پاتال و ميانسال نيستيم به خدا.(jokking)از اينكه پسر باهوش و با استعدادي هستي و تونستي بدون داشتن سابقه تحصيلي در سطح 12 و بالاترين سطح زبان(E)قبول بشي بهت تبريك مي گم و اميدوارم بتوني با نمره هاي عالي اين سال مهم رو پشت سر بذاري و دوستاي خوبي پيدا كني.راستي فكر مي كنم رامين(از لينكهاي وبلاگ من با نام خاطرات يك مقيم كانادا)هم همسن و سال شماست و سال اخردبيرستانه و اونا هم جديدا اومدن تورنتو.مي تونيد دوستاي خوبي براي هم باشيد.راستي يه سوال چرا اسم وبلاگتو گذاشتي "تبعيد نوشته هاي يك دانش اموز"منظورت از تبعيد چيه؟
موفق باشي

نيلوفر گفت...

راستي پشتكار خانواده ات هم بي نظير و عالي بوده.بعد از 2 بار تلاش بالاخره موفق به مهاجرت شدن.باز هم از تجربيات خوبت و چيزهايي كه در اونجا ياد مي گيري از دريچه نگاهت برامون بنويس

تبعید نوشته های یک دانش آموز گفت...

ba salam
niloofar , doost aziz mamnoonam az lotfi ke be in bandeye haghir dashti. ramin jan ro ham mishnasam vali ishoon hanooz vared dabirestan nashodand , vagar na bande be in list boland webloghaye marboot be mohajerat yeki ezafe nemikardam. raje be esme weblog ham too ghesmat haye baadi behesh miresim
baz ham mamnoonam az nazarhaye garmetoon va lotfi ke be bande dashtid
dar panahe hagh

Unknown گفت...

سلام
خیلی خوبه... لطفا زودتر بقیه داستان رو بذارید!! خیلی مهیج است!
موفق باشید.

simin گفت...

والا فكر كنم حق با نيلوفر عزيزهستش اونقدرها هم پير نيستيم از خيلي از جوونها هم جوونتريم اميدوارم موفق باشيد.

مهدی گفت...

حق با شماست. از زاویه ای که شما مینویسید وبلاگ نداشتیم

ثنا گفت...

سلام
خیلی خوب مطالبت را نوشتی
موفق باشی
ضمنا شما را به لینکدونی اضافه کردم
بای

Unknown گفت...

سلام

ممنون به خاطر وبلاگ خوبت .ما جدیداً جهت مهاجرت به کبک قبول شدیم .و تازه بعد از قبولی نگران پسرمون هستیم اون الان 14 سالشه و سوم راهنمایی یه .نمی دونم سیستم آموزشی در مونترال به چه صورتی هست .اگه اطلاعاتی راجع به اون دارید ممنون می شم که من رو در جریان بگذارید.خیلی ها بلافاصله بعد از از اینکه به کبک وارد می شوند به جای دیگری میرند و من الان سرگردانم .نمی دونم باید چه کار کنم ؟

صبا گفت...

سلام دوست عزیز، الان بیش از یکساعته که دارم وبلاگت رو زیر و رو می کنم، مطالبت خیلی مفیده، و من آدرست رو به برادرم که اون هم دوم دبیرستانه و دوست داره از الان بیاد کانادا دادم، اما تفاوتش اینه که اون می خواد تک و تنها و از طریق apply کردن برای دبیرستانها بره کانادا. ممنون میشم اگه کمکش کنی.