با سلام دوستان
حلول ماه مبارک رمضان رو تبریک می گم. ما که تو کبک هیچیش رو احساس نمی کنیم ولی یادمه تو ایران , ماه رمضون همیشه بهترین موقع سال بود.
---------
خوب بریم سراغ درس انگلیسی.
این درس بر خلاف درس ترم پیش من مال همه دانش آموز ها بود و بیشتر واسه کسانی طراحی شده بود که انگلیسی زبون مادریشون بود. یادمه با ترس و لرز رفتم سر کلاس. قبلش که در ESL بودم هر موقع از جلو در کلاس انگلیسی عادی رد می شدم به خودم می گفتم تو این کلاس بودن عرضه می خواد. اینها همه سطح انگلیسیشون شونصد درجه از تو بالاتره. وقتی بالاخره رفتم سر کلاس انگلیسی عادی همش احساس می کردم سطح این کلاس واسه من زیادی بالاست و همین الاناست که گندش در بیاد و من رو از کلاس بندازن بیرون. اولین تکلیفی که گرفتیم این بود که چرا انگیسی رو ورداشتید. من هم رفتم خونه و عزا گرفتم. خلاصه به هر بدبختی بود نوشتمش اما نوشتنم واسه این بود که صفر نگیرم. می دونستم با اولین نگاه می فهمه که من انگلیسیم ضعیفه و در دیدگاه من تو اون موقع, ضعف در انگلیسی یعنی حقارت و اومدن از یک کشور عقب مونده و مسخره شدن. خلاصه تکلیف های بعدی رو هم به همین منوال تحویل میدادم که صفر نگیرم فقط. وقتی تکلیف تصحیح می شد و پسش می گرفتم, هیچ وقت نگاه نمی کردم که معلم چی واسم نوشته. چون خجالت می کشیدم که ضعف زبان انگلیسیم یادم اورده بشه. روزهای اول داستان کوتاه می خوندیم. یادمه بعد از این که هر داستان رو می گرفتیم من می رفتم خونه و کلمه هایی که بلد نبودم رو بالاش به فارسی می نوشتم اما به علت اینکه متن ها همیشه سنگین بودند هر داستان کوتاهی 4 -5 ساعت وقتم رو می گرفت. این داستان ها رو تو کلاس معلم واسمون نقد می کرد و توضیح می داد. کم کم رفتیم سراغ کتاب. اولین کتاب فکر کنم سالار مگس ها یا Lord of the Flies بود. الان که فکر می کنم می بینم داستان جالبی بود و اصلا سریال لاست بر اساس همین داستان ساخته شده اما اون موقع هیچی ازش نمی فهمیدم. متنش فوق العاده سنگین بود که باعث شد من اصلا بی خیال لغت در اوردن بشم. اما می دونستم این تو امتحان آخر سال هست در نتیجه همین طوری می خوندم بدون اینکه خیلی هاش رو بفهمم. خلاصه تو این مدت شعر هم می خوندیم و تکلیف هم در موردش تحویل می دادیم. موضوع اکثر تکالیف هم نقد شعر از یک زاویه خاص بود. و من هم به روال سابق تحویل می دادم ( یک چیزی بنویس که فقط صفر نگیری). بعد از اون هم تراژدی مرگ یک فروشنده یا (Death of a Salesman) رو خوندیم. متن این یکی روون تر بود و من اکثرش رو می فهمیدم و اینجا تازه یه خورده از تراژدی و ادبیات انگلیسی خوشم اومد. بعدش هر کسی موظف بود یک کتاب ترجمه شده انتخاب کنه, بخونه و به سوالاتی که معلم میداد در موردش جواب بده که کتاب من یک کتاب ترجمه از فرانسه به نام Suit Francaise بود که داستانش در زمان جنگ جهانی دوم ( موضوع مورد علاقه من) اتفاق می افتاد و تقریبا یک داستان نیمه کاره است چون نویسندش قبل از نوشتن کتاب سومش می میره. بعد از اون هم یک کتاب از شکسپیر خوندیم به نام مکبث یا Macbeth. اون رو هم به بدبختی اکثرش رو فهمیدم. یادمه این کتاب ها رو هر چند خطش رو یک دانش آموز می خوند. وقتی خوندن نوبت من می شد, من دست و پاهام می لرزید , صدام می لرزید و عرق سرد رو پیشونیم میشست.
یک نکته ای رو بگم. در استان اونتاریو واسه فارق التحصیل شدن از دبیرستان یک امتحان انگلیسی بایست بدید به نام Literacy test . مشابه تافل ولی خیلی ساده تر. فقط هم Reading و Writing داره. همه هم می دند حتی کانادایی ها. همه کلاس 10 می دند اما اگه بعد کلاس 10 اومده باشید یا رد شده باشید می تونید در سال های 11 و 12 هم بدیدش. من که کلاس 11 ( سال اولی که اومدم) دادمش. یادمه ما ها که ESL بودیم ( انگلیسی به عنوان زبان دوم) رو بردن تو یک اتاق دیگه و بهمون وقت بیشتر دادند. معلم کلاس انگلیسیم مراقب ما بود و اونجا فهمید من ESL هستم. دیگه از اون به بعد تو کلاس هر سوالی می پرسیدم می گفت تو اصلا متن رو نفهمیدی. خودش البته آدم فوق العاده روشن فکری و با سوادی بود و سر کلاس هم کلی با بچه ها شوخی می کرد. اما یک خورده زیادی روشن فکر بود چون طرفدار سرسخت حقوق هم جنس باز ها بود. بنده هم که اصولا آدم مذهبی هستم با این عقیدش حال نمی کردم ولی معمولا در مورد این قضیه با هیچکی بحث نمی کردم.
یه مورد دیگه هم که پیش اومد این بود که معلم ESL من در ترم یک بهم گفت که ترم بعد تو می تونی تکالیفت رو قبل از اینکه بدی به معلم انگلیسیت بدی من تصحیح کنم بعد بهش بدی. من هم این کارو می کردم بعضی وقت ها ولی یک بار معلمم دید وبهم گفت تو نمی تونی همچین کاری بکنی من هم مثل همیشه بحث نکردم چون بر عکس تو ایران اعتماد به نفس بحث کردن رو نداشتم و با وجود اینکه قانونا می تونستم این کار رو بکنم , گفتم چشم و دیگه این کار رو نکردم.
یک قسمتی از نمره آخر سال واسه نقد فیلم بود. به این شکل که معلممون یه لیست فیلم و یک مشت برگه در مورد چگونگی نقد فیلم بهمون داد و گفت برید یک نقد فیلم بنویسید. پدرم در اومد تا نقد فیلم نوشتم ولی از اون موقع به بعد فیلم ها رو یک جور دیگه می بینم.
خلاصه آخراش یک خورده وضع انگلیسیم بهتر شده بود. نمرم تو اون کلاس حدود 73 بود و از میانگین کلاس پایین تر بود. امتحان آخر سال هم یک Essay یا مقاله بود که باید می نوشتیم ومن با همون 73 ترم رو به پایان رسوندم. آخرش معلمم بهم گفت که تو انگلیسیت حالا حالاها کار داره و باید بیشتر تمرین کنی و بیشتر سوال بپرسی.
در ضمن اگر یادتون رفته بگم که شما اگر دانشگاه بخواید برید در کانادا مجبورید که هر سال کلاس انگیسی U یا همون بالاترین سطح رو وردارید.
توضیح باقی درس ها در پست های بعد
در پناه حق