۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

مهاجر تازه وارد به کانادا - قسمت 24 (کلاس ادبیات انگلیسی در مدرسه)

با سلام دوستان
حلول ماه مبارک رمضان رو تبریک می گم. ما که تو کبک هیچیش رو احساس نمی کنیم ولی یادمه تو ایران , ماه رمضون همیشه بهترین موقع سال بود.
---------
خوب بریم سراغ درس انگلیسی.
این درس بر خلاف درس ترم پیش من مال همه دانش آموز ها بود و بیشتر واسه کسانی طراحی شده بود که انگلیسی زبون مادریشون بود. یادمه با ترس و لرز رفتم سر کلاس. قبلش که در ESL بودم هر موقع از جلو در کلاس انگلیسی عادی رد می شدم به خودم می گفتم تو این کلاس بودن عرضه می خواد. اینها همه سطح انگلیسیشون شونصد درجه از تو بالاتره. وقتی بالاخره رفتم سر کلاس انگلیسی عادی همش احساس می کردم سطح این کلاس واسه من زیادی بالاست و همین الاناست که گندش در بیاد و من رو از کلاس بندازن بیرون. اولین تکلیفی که گرفتیم این بود که چرا انگیسی رو ورداشتید. من هم رفتم خونه و عزا گرفتم. خلاصه به هر بدبختی بود نوشتمش اما نوشتنم واسه این بود که صفر نگیرم. می دونستم با اولین نگاه می فهمه که من انگلیسیم ضعیفه و در دیدگاه من تو اون موقع, ضعف در انگلیسی یعنی حقارت و اومدن از یک کشور عقب مونده و مسخره شدن. خلاصه تکلیف های بعدی رو هم به همین منوال تحویل میدادم که صفر نگیرم فقط. وقتی تکلیف تصحیح می شد و پسش می گرفتم, هیچ وقت نگاه نمی کردم که معلم چی واسم نوشته. چون خجالت می کشیدم که ضعف زبان انگلیسیم یادم اورده بشه. روزهای اول داستان کوتاه می خوندیم. یادمه بعد از این که هر داستان رو می گرفتیم من می رفتم خونه و کلمه هایی که بلد نبودم رو بالاش به فارسی می نوشتم اما به علت اینکه متن ها همیشه سنگین بودند هر داستان کوتاهی 4 -5 ساعت وقتم رو می گرفت. این داستان ها رو تو کلاس معلم واسمون نقد می کرد و توضیح می داد. کم کم رفتیم سراغ کتاب. اولین کتاب فکر کنم سالار مگس ها یا Lord of the Flies بود. الان که فکر می کنم می بینم داستان جالبی بود و اصلا سریال لاست بر اساس همین داستان ساخته شده اما اون موقع هیچی ازش نمی فهمیدم. متنش فوق العاده سنگین بود که باعث شد من اصلا بی خیال لغت در اوردن بشم. اما می دونستم این تو امتحان آخر سال هست در نتیجه همین طوری می خوندم بدون اینکه خیلی هاش رو بفهمم. خلاصه تو این مدت شعر هم می خوندیم و تکلیف هم در موردش تحویل می دادیم. موضوع اکثر تکالیف هم نقد شعر از یک زاویه خاص بود. و من هم به روال سابق تحویل می دادم ( یک چیزی بنویس که فقط صفر نگیری). بعد از اون هم تراژدی مرگ یک فروشنده یا (Death of a Salesman) رو خوندیم. متن این یکی روون تر بود و من اکثرش رو می فهمیدم و اینجا تازه یه خورده از تراژدی و ادبیات انگلیسی خوشم اومد. بعدش هر کسی موظف بود یک کتاب ترجمه شده انتخاب کنه, بخونه و به سوالاتی که معلم میداد در موردش جواب بده که کتاب من یک کتاب ترجمه از فرانسه به نام Suit Francaise بود که داستانش در زمان جنگ جهانی دوم ( موضوع مورد علاقه من) اتفاق می افتاد و تقریبا یک داستان نیمه کاره است چون نویسندش قبل از نوشتن کتاب سومش می میره. بعد از اون هم یک کتاب از شکسپیر خوندیم به نام مکبث یا Macbeth. اون رو هم به بدبختی اکثرش رو فهمیدم. یادمه این کتاب ها رو هر چند خطش رو یک دانش آموز می خوند. وقتی خوندن نوبت من می شد, من دست و پاهام می لرزید , صدام می لرزید و عرق سرد رو پیشونیم میشست.
یک نکته ای رو بگم. در استان اونتاریو واسه فارق التحصیل شدن از دبیرستان یک امتحان انگلیسی بایست بدید به نام Literacy test . مشابه تافل ولی خیلی ساده تر. فقط هم Reading و Writing داره. همه هم می دند حتی کانادایی ها. همه کلاس 10 می دند اما اگه بعد کلاس 10 اومده باشید یا رد شده باشید می تونید در سال های 11 و 12 هم بدیدش. من که کلاس 11 ( سال اولی که اومدم) دادمش. یادمه ما ها که ESL بودیم ( انگلیسی به عنوان زبان دوم) رو بردن تو یک اتاق دیگه و بهمون وقت بیشتر دادند. معلم کلاس انگلیسیم مراقب ما بود و اونجا فهمید من ESL هستم. دیگه از اون به بعد تو کلاس هر سوالی می پرسیدم می گفت تو اصلا متن رو نفهمیدی. خودش البته آدم فوق العاده روشن فکری و با سوادی بود و سر کلاس هم کلی با بچه ها شوخی می کرد. اما یک خورده زیادی روشن فکر بود چون طرفدار سرسخت حقوق هم جنس باز ها بود. بنده هم که اصولا آدم مذهبی هستم با این عقیدش حال نمی کردم ولی معمولا در مورد این قضیه با هیچکی بحث نمی کردم.
یه مورد دیگه هم که پیش اومد این بود که معلم ESL من در ترم یک بهم گفت که ترم بعد تو می تونی تکالیفت رو قبل از اینکه بدی به معلم انگلیسیت بدی من تصحیح کنم بعد بهش بدی. من هم این کارو می کردم بعضی وقت ها ولی یک بار معلمم دید وبهم گفت تو نمی تونی همچین کاری بکنی من هم مثل همیشه بحث نکردم چون بر عکس تو ایران اعتماد به نفس بحث کردن رو نداشتم و با وجود اینکه قانونا می تونستم این کار رو بکنم , گفتم چشم و دیگه این کار رو نکردم.
یک قسمتی از نمره آخر سال واسه نقد فیلم بود. به این شکل که معلممون یه لیست فیلم و یک مشت برگه در مورد چگونگی نقد فیلم بهمون داد و گفت برید یک نقد فیلم بنویسید. پدرم در اومد تا نقد فیلم نوشتم ولی از اون موقع به بعد فیلم ها رو یک جور دیگه می بینم.
خلاصه آخراش یک خورده وضع انگلیسیم بهتر شده بود. نمرم تو اون کلاس حدود 73 بود و از میانگین کلاس پایین تر بود. امتحان آخر سال هم یک Essay یا مقاله بود که باید می نوشتیم ومن با همون 73 ترم رو به پایان رسوندم. آخرش معلمم بهم گفت که تو انگلیسیت حالا حالاها کار داره و باید بیشتر تمرین کنی و بیشتر سوال بپرسی.
در ضمن اگر یادتون رفته بگم که شما اگر دانشگاه بخواید برید در کانادا مجبورید که هر سال کلاس انگیسی U یا همون بالاترین سطح رو وردارید.
توضیح باقی درس ها در پست های بعد
در پناه حق

۱۸ نظر:

بهمن گفت...

سلام
خاطراتت برای من خیلی جالبه. امیدوارم همیشه موفق باشی.
راستی یه چیز دیگه: هم جنس گراها هم آدم هستن. ما عادت کردیم اقلیت هایی رو که با اکثریت جامعه هم شکل نیستن، از حقوق اجتماعیشون محروم کنیم. من فکر می کنم اگه کسی دوست داره با هم جنس خودش رابطه داشته باشه، این یه مساله شخصیه و به خودشون ربط داره. جامعه نباید این افراد رو از حقوقشون محروم کنه.

تاجدار گفت...

سلام مطالبت رو دنبال میکنم
یه سوال مگه اونجا سرکلاس با چه زبونی حرف میزنی یعنی کلاس های دیگه

ناشناس گفت...

salam,bazam mamnoon az neveshtehaye zibat.intor ke be nazar mirese toye madresehaye canada ensan vadar be fekr kardan va analize mishe na hefz kardan o....

The Godfather گفت...

اصلا انتظار نداشتم بعد از این همه وقت بیای و در باره همجنسگراها این حرفو بزنی.
اشکالی نداره مذهبی باشی اما بهتره از این فرصتی که در اختیارت گذاشته شده استفاده کنی و یه چیزایی یاد بگیری که تو ایران مردم ازش بی اطلاع هستن.مثلا به جای اینکه بگی من نمیخوام درباره مسائل سیاسی یا هم جنسگراها یا ... بحث کنم سعی کنی یه چیزایی درباره این مسائل یاد بگیری و اگه یه روز برگشتی ایران به مردم ایران هم یاد بدی.
به هر حال شما الآن خیلی جوونی و میدونم که در این سن آدم مدام نظراتش عوض میشه.امیدوارم تغییراتی که در عقاید شما به وجود میان مثبت باشن.
تا ابد شاد باشی

ناشناس گفت...

خیلی با این جور ÷ستاحال می کنم

حامد گفت...

سلام من شما رو در وبلاگ جدیدم لینک کردم. لطفا آدرس وبلاگم رو در وبلاگتون تصحیح فرمایید.

ناشناس گفت...

خیلی جالب بود .من اینجا(تو ونکوور) مدرسه بزرگسالا رفتم که یه دوره کوتاه دوماهه برای هر سطح هست .اما در مجموع برنامه کلاسی همینطور بود
سمیرا

ناشناس گفت...

سلام
می شه لطفا راجع به سطح شیمی که اینجا تو دبیرستان می خونید مخصوصا با ذکر جزئیاتی که از شیمی آلی می خونید یه اطلاعاتی به من بدی .ممنون می شم
رویا

ناشناس گفت...

با سلام به شما دوست عزیز :تنها فرزند خانواده ای شیرازی بنام صبا8 ساله در مورخ 6/11/86 بنا به ابراز ناراحتی از سر درد نزد پزشک برده میشودو پس از انجام آزمایشات مختلف تا ساعت 3 بامداد مشخص می گردد دارای تومور مخچه میباشد و بصورت اورژانسی باید تحت عمل جراحی قرار گیرد در ت 9/11/86 اولین عمل برای کار گذاشتن شانت بر روی او انجام و در ت 13/11/86 عمل برداشتن تومور از روی مخچه انجام شد که پس از آن متاسفانه مشخص گردید .... لطفا به www.sabayepedar.com مراجعه نمائید ودرصورت امکان به خاطر شرف و انسانیتتان اطلاع رسانی نموده و صدای مظلومیت این خانواده را جهت احقاق حقشان به گوش مسولین و دیگران برسانید زیرا تا به حال این کودک مظلوم 18 بار عمل گردیده و در حال حاظر به دلیل سهل انگاری تیم درمان زندگی نباتی دارد. ممنون از عواطف پاک و انسانیتان لطفا در صورت امکان جهت اطلاع رسانی به دوستان مطلبی را در وبلاگتان به این موضوع اختصاص دهید

saeb گفت...

با سلام چنانچه مایل به تبادل لینک هستید لینک ما را با عنوان طراحی سایت
و آدرس http://www.tamweb.ir در سایتتان قرار دهید و به ما اطلاع دهید
تا لینک شما را قرار دهیم.
خوشحال میشیم وب لاگ شما را به بازدیدکنندگان وب سایتمون معرفی کنیم

محمد معماریان گفت...

سلام
تصادفی اینجا آمده ام. وبلاگ جالبی بود، و البته بی ادعا. اگر مداوم ادامه بدی، در آینده از رفرنس های ایرانی ها میشه؛ جدی میگم! خوش باشی عزیز.

بهمن گفت...

سلام
بهمن هستم از وبلاگ میریم کانادا. می خواستم خواهش کنم آدرس وبلاگ جدید من رو جایگزین قبلی کنید. آدرس جدیدم اینه:
http://mirimcanada.freeblog.ir
سپاسگزارم.

ناشناس گفت...

مثل اینکه کارات رو غلتک افتاده که اصلا نمیای آپ کنی!!

محمد گفت...

سلام. از وبلاگ شما بازدید کرده و از مطالب آن استفاده بردم. لطفاً از وبلاگ من که به اطلاع رسانی درباره مسابقات اینترنتی اختصاص یافته بازدید نمائید و نظر خود را بیان نمائید.
با تشکر
gioco.blogfa.com

دماوند گفت...

سلام من دماوندم 20ساله که از 1 سال پیش همیشه به سایتت سر میزنم امما نظر ندادم امما می خوام چنتا چیزو بگم .1نوش جونت که رفتی اون ور چون لیاقت شو داشتی.2بعضی جا ها خودتو کم تر دیدی نسبت به بقیه که این کفرمو در میاره چون واقایه نابقه یی و من که خودمو با تو مقایسه میکنم میبینم انم نیستم.3 در مورد هم جنس بازا هم منم مخالفم چون تو تو طبیعت هیچ وقت حیون هم جنس باز نمیبینی.4 چرایه عکس از خودت تو سایت نمیزاری.5 همیشه با خوندن سرگذشتت از زندگی سیر میشم .6 من به داشتن هم وطن هایی مثل تو افتخار می کنم.7 دوست دارم.

MEHRDAD گفت...

salam,khoob hasti
man daneshjooye sale avale ryersonam too fekre inam ke tranfer konam be mcgill,age mishe yekam etelaat bedid.thanx

سیاوش گفت...

سلام
پیوند داده ام

mahta گفت...

salam
man ye mohajere taze vared be canadam, yani kheilli taze vared! 2 mah bishtar nist ke o0madam!
taze raftam madre3 o kheili chizaro nemi2nam ! albate man to0ye toronto hastam na quebec! grade 9 ham hastam! ESL mikho0nam o be khatere hamin ham kheili khoshhalam chon be hameye moalemaye dgam migam ke man daram esl mikho0nam o hichi az harfaye shoma nemifahmam! darsam to0ye kho0ne kheili kam mikho0nam o minevisam o be moalema migam ke man englisim zaEfe o ya balad nabo0dam benevisam ya motevajeh nashodam ke shoma taklif daDno ina!
rastesho bekhay matlabeto ta akhar nakho0ndam vali say mikonam ke dafeye bad sare forsat biam o bekho0nam hamasho!
zendegiro rahat tar begir, in ja dasr kho0ndan har chi bashe az iran rahat tare!
bazam miam o nazar midam!
by!