۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

سیر تغییر طرز تفکر در مورد جنس مخالف

با سلام
دیگه کریسمس کم کم داره میاد و تلویزیون مدام برنامه های مرتبط با کریسمس میزاره ، ما هم مثل همیشه کار خاصی نمیکنیم . چند شب پیش رفته بودم اینترنت که یک هو دیدم ، که امشب شب یلداست و ما به کل غافلیم ، حالا کاریشنمیشد کرد ، البته من رفتم ۲ تا نخود چی خوردم که رسم رو به جا اورده باشم . خوب دیگه بریم سر داستان.
این قسمت رو میخوام به بررسی یک موضوع بپردازم که به نظرم خیلی مهمه. البته همین جا پیشاپیش از تمامی دوستانی که ازدواج کردن یا به هر حال این مطلب بنده رو به درد نخور به حساب می آرند ، پوززش میطلبم.
این قسمت میخوام خیلی رو راست صحبت کنم . به هر حال همه ی ماها میدونیم که مسائل مربوط با جنس مخالف و پارتی و مسائل این چنینی محرک خیلی از جوان های ما برای رویا پردازی در مورد خارجه . البته این مساله تقصیر هیچ کدوم از جوون های ما نیست . حقیقتش با این فیلم هایی که هر روز تو ایران بیشتر هم میشه ، تصویری که از مدارس اینجا ارائه میشه ، یک جایی هاست که همه ی ملت صبح تا شب دارند پارتی میکنند و همه خوشگل و تو دل برو هستند و در کل مدرسه بهشته و هیچ دغدغه ای وجود نداره . جدا از این مساله ما چون از همون سنین پایین مدارس دخترانه و پسرانمون از هم جدا میشه ، فکر میکنیم خارجی ها که دیگه از همون بچگی مدرسه ی مختلط داشتند دیگه به این مسائل عادت کردند و به قول معروف چشم و دل سیر هستند. البته این مساله تا جاهایی درست هست ولی نه به طور کامل.
یادمه همون روز های اول مدرسه ، همون لهستانیه که کنار من میشست ، پشت سر هر دختری عقده ای بازی در می اورد ، و دقیقن کار های بچه های دبیرستان های خودمون رو میکرد . من البته تو همین دبیرستان ایران هم که بودم ، خیلی دور و بر این مسائل نمیپلکیدم .البته منظورم این نیست که من هم چشم و دل سیر بودم . منظورم اینه که به خودم میگفتم صبر کن برو کانادا از این بهتر ها گیرت میاد و در نتیجه هر موقع هم کلاسیهام در ایران این کارها رو میکردند ، من خودم رو یک آدم با فرهنگ نشون میدادم و به کل کناره گیری میکردم. حالا وقتی من میدیدم اون لهستانیه اون طوری رفتار میکرد ، بهش میگفتم این عقده ای بازیها چیه در میاری . حقیقتش واسه من البته لهستان و بقیه اروپا فرق نمیکرد و به خودم میگفتم این یارو چقدر خارج از فرهنگ کشور خودش رفتار میکنه . البته تو همون روز های اول مدرسه دیده بودم ، دختر پسر ها بدون هیچ مانع ای باهم صحبت میکنند و میخندند . این مسائل هم دید من رو نسبت به فرهنگ بالای اون ها و فرهنگ پایین ما تشدید میکرد . به خودم میگفتم این ها که با هم حرف میزنند ، اصلان فکر بد نمیکنند که ، و مثل ماها هم دست و پاهاشون شل نمیشه . به خودم میگفتم به این میگند فرهنگ و فکر میکردم چند وقت دیگه که اینجا بمونم ، من هم این فرهنگ رو میگیرم و به قول معروف آدم حسابی میشم . البته چند روز بعد رفتارهایی رو از چند تا دیگه از بچه های مدرسه دیدم که یک خورده دیدم رو عوض کرد . حالا دیگه اگه بخوام کل رفتار هاشون رو توضیح بدم از موضوع اصلی دور میشیم ولی در کل میگم بعضی ها رو میدیدم که عقده ای بازی در می اوردند و رفتار های مشابه اون لهستانیه رو انجام میدادند. اولش حسابی با لهستانیه صحبت میکردم که این چه طرز رفتاره ؟ راستش واسه من خیلی مهم نبود که اون رو اصلاح کنم . چیزی که واسم مهم بود این بود که رویاهام خراب نشه . من میخواستم جایی اومده باشم که هیچ کس فکر بد اون جوری نمیکنه وقتی با جنسمخالف حرف میزنه و به کلام خودمون همه چشم و دل سیرند. ولی بعدن دیدم که نخیر آدم هر چقدرم از بچگی جلوش ریخته شده باشه یک خورده از اون خصلتش باقی میمونه و ملت ۱۰۰ درصد هم چشم و دل سیر نیستند.
نکته ی بعدی این بود که ما ها چون از سنین پایین مدرسه ها رو جدا میکنند و به قول روانشناس ها ، دیوار جنسیتی میکشند ، هیچ وقت فرصت نداشتیم که طرز صحیح برخورد با جنس مخالف رو یاد بگیریم. نتیجه این میشه که پسر ها معمولا موقع صحبت کردن با جنس مخالف دست و پاشون شل میشه و حرف زدن در کل ساخت میشه و دختر ها هم فکر کنم معمولا احساس نا امنی میکنند( حالا نظر نزارید گیر بدید که اصلا هم اینطور نیست. من که دختر نیستم که بدونم.)
وقتی آدم پشت یک دیواره ،مدام خیال پردازی میکنه که اگه به اونور دیوار برسه چی میشه و در کل بهشت اونور دیواره . وقتی من هم تو ایران فیلم های خارجی رو میدیدم که دختر ها و پسر ا راحت باهم دوست میشند و ارتباط برقرار میکنند ، به خودم میگفتم به این میگن فرهنگ ، نه اینکه تا ۲ تا دختر و پسر رو تو ایران تا با هم ببینند که دارند حرف میزنند ، پشت سرشون صفحه بزارند یا اینکه اصلا ماها عرضه نداریم که با جنس مخالف ارتباط برقرار کنیم بدون اینکه احساسی به طرف مقابل داشته باشیم. من یادمه تو دبیرستان تو ایران که بودم ، یک دوستی داشتم که مدام عاشق میشد و میومد به من میگفت که من دنیام عوض شده و همه زندگیم غم شده و موارد مشابه. البته ما ها که تو ایران بزرگ شدیم هممون تجربه های مشابه داریم که با یک نگاه شروع به خیال پردازی میکنیم . من خودم یادمه که تو ایران با هر دختری که حرف میزدم ، حالا به هر دلیلی ، ممکن بود کلاس زبان باشه یا دلایل دیگه ، فوری دلم میلرزید و میگفتم این همون فردیه که من رو میتونه به بینهایت ببره و ... . یادمه چقدر ذوق میکردیم وقتی با چند دختر حرف میزدیم یا جزوه زبان مبادله میکردیم. هر موقع که این اتفاقات می افتاد میرفتیم پیش دوستامون تعریف میکردیم . البته این مساله نوعی اعتبار هم محسوب میشود . یعنی هر کی که با دختر های بیشتری در ارتباط بود ، بین بچه ها محبوبیت بیشتری داشت. چون هر کی که این خصوصیت رو داشت به خودمون میگفتیم که اااااا این چه استعدادی داره یا چه شخصیتی داره یا چه قیافه ای داره که اون هارو تونسته جذب کنه و در عین حال ته دلمون میگفتیم خوش به حالش حتما اون ها ، ما رو آدم هم حساب نمیکنند و بلاخره مسائل این چنینی که خودتون مطلع هستین ...
حالا این مسائل واسه من هم انگیزه شده بود که بیام کانادا . البته من که خانوادم اقدام کردن و من هیچ کاره بودم ولی یادمه کلی خیال پردازی میکردم که اگه برام کانادا کلی دوست از جنس مخالف پیدا میکنم و به رخ رفیق های ایرانم میکشم البته GirlFriend هم جزو برنامه ها بود که میگفتم خودش جور میشه و اون ها میاند طرفت و تو لازم نیست کاری بکنی .
خوب برگردیم به کانادا. تو کانادا هم که بودم روز های اول که دختر ها با من حرف میزدند یا سوالی میپرسیدند ، طبق عادت ایران یک خورده سرخ و سفید میشدم تا جواب بدم . اما حقیقتش این عادت به تدریج کمتر شد تا اینکه تقریبا از بین رفت . اگه آدم بهش فکر کنه میبینه که اگه یک کاری رو در روز قرار باشه زیاد انجام بدی دیگه اون احساس اولیه رو نسبت بهش نداری ، حالا هر کاری باشه . تو ایران که بودیم شناخت درستی از شخصیت جنس مخالف نداشتم ، و این به خاطر همون دیوار جنسیتی بود که در موردش صحبت کرده بودم. نتیجش این میشه که شخصیتی هر دختری رو که میدیدم یا باهاش صحبت میکردم رو با اون دختر ها و زن هایی که تو فیلم ها دیده بودم تطبیق میدادم و در نتیجه نصف ساکنین زمین رو فرشته فرض می کردم . اما باید بگم این دیدم تغییر کرد. بعد از این که وارد کانادا شدم و اون دیوار ورداشته شد ، باید بگم که دیدم نصف ساکنین زمین با اون تصویر ذهنیم تفاوت دارند. دیگه مثل قدیم ها نبود که هر دختری فرشتست و میتونه من رو به بینهایت ببره مگر اینکه خلافش ثابت شه . الان دیگه اون خصوصیات رو در کسی نمیبینم یعنی فرض بالا الان غلطه مگر اینکه خلافش ثابت بشه. راستش به همین دلیل دیگه مدرسه واسم اون جذابیتی رو که اول ها داشت نداره . دیگه به نظرم پسر ها و دختر ها خیلی با هم فرق نمیکنند، و مدرسه جذابیت اولیه رو از دست داده. دیگه فکر و خیال نمیکنم هر دفع کسی سوالی ازم میپرسه ، و بر عکس عادتی که ایران داشتم فکر نمیکنم هر کی سوالی میکنه یا جزوه میخواد به آدم علاقه داره .
خوب حالا ممکنه بعضی از دوستان ساکن ایران فکر کنند که ما که این طرز فکر رو داریم ، پس آدم حسابی نیستیم و اون هایی که این مسائل واسشون عادیه پس خیلی از ما بهترند. حالا من یک سوالی میکنم . آیا تقصیر شماست که تو ایران دیوار جنسیتی کشیدند ؟ یا اگه هر کدوم کانادا ای هارو بیاریم ایران بزرگ کنیم ، فکر کردین طرز تفکر متفاوتی نسبت به ما پیدا میکنند ؟
نخیر دوستان عزیز . این مسائل تقصیر هیچ کدوم از شماها یا ماها نیست .یعنی فکر نکنم بشه واسه این مساله مقصر پیدا کرد . این مسائل عرف جامعه ی ماست و به هر حال عرف و فرهنگ نمیشه یک شبه عوض کرد. شما مسول چیزی که روش کنترل ندارین نیستند در نتیجه این مسائل و خیلی مسائل دیگه میزان با فرهنگی ، بیفرهنگی یا آدم حسابی بودن نیست.
حالا توضیح این رو که با قضیه GirlFriend چه کردم رو فکر کنم بزارم واسه قسمت های بعدی بهتر باشه . چون یک خورده توضیحش مفصله.
دیگه بازم شرمنده اگه بعضی از دوستان این پست رو بی ارتباط یا بی محتوا یافتند. احساس میکردم باید این مسائل یک جا گفته بشه.
تا پست بعدی
در پناه حق

۲۷ نظر:

مهدی گفت...

نوشته جالبی بود. اما اگر بخوام انتقاد کنم الکی طولانی بود. یعنی میتونستی منظورت رو خیلی راحت تر برسونی. در ضمن، به لینکها اضافه شدید

ناشناس گفت...

یکی از دوستان صمیمی "خداحافظ کانادا" که با من هم دوسته تمام زندگی شو برام گفته که من هم براتون میگم:
اول از همه که اسمش مسعود است و سی و چند سالشه. از اول تولد همیشه شاهد دعواهای پدر و مادرش بود که بعدها فهمید علت آن شک پدرش به پاک بودن مادرشه. البته ظاهراً زیاد هم بی راه نبوده و مادرش ددری بوده. پدرش هم که دست بزن داشته هم مادرش را کتک می زده و هم مسعود را. ظاهراً پدرش دچار جنون ادواری بوده و مسعود هم این مشکلات روانی را از پدرش به ارث برده. وقتی بزرگتر می شه اولین آثار عدم تعادل روانی را با آتش زدن فرش خانه نشون می ده. بعد از مدتی پدر و مادرش طلاق می گیرند و مسعود هم که می دونسته مادرش مشکلات اخلاقی داره مایل بود که با پدرش زندگی کنه ولی پدرش بهش می گه که حتی مطمئن نیست که مسعود بچه ی خودش باشه و اونو قبول نمی کنه و مسعود مجبور می شه علیرغم میل باطنیش با مادرش زندگی کنه. این اولین ضربه روانی مسعود بود. مادر مسعود هم یک زن تنها بوده و مجبور بوده خرج خانه را بدهد. مسعود می دانست که مادرش از چه راهی پول در می آورد و این دومین ضربه ی روحی روانی مسعود بود. مادرش بعد از مدتی با حاج آقایی در وزارت اطلاعات آشنا می شود و به پیشنهاد حاجی صیغه می شود و قول می دهد که با کس دیگری نباشد و حاجی هم در عوض خرجی و منزلی و ماشینی برای مسعود و مادرش تهیه می کند. اما روزهای خوش مسعود دیری نپایید و زن اول حاجی ملتفت شد. حاجی به صرافت ماست مالی بود و مسعود و مادرش هم التماس حاجی که رهایشان نکند.
حاجی که سیتی زن کانادا بود به دو شرط برای کانادای شان اقدام می کند. اول تا زمان سفر باید به شهرستانی دور از تهران بروند و دوم وقتی رفتند کانادا دیگر حق ندارند به ایران برگردند. آن ها هم قبول کردند و برای چند سال به شهرستان میروند. مسعود این دوران را بدترین دوران زندگی اش می داند. وقتی ویزایشان صادر می شود حاجی آنها را به تورنتو برده و در منزلی اسکان می دهد و مقرری هم بهشان می دهد. آنها به علت ندانستن زبان سختیهای زیادی داشتند. فشار غربت کمر مسعود را می شکند و پس از چندی دست به خودکشی می زند که نجاتش می دهند. مسعود در مدتی که در بیمارستان بستری بود به یکی از پرستارها علاقه مند شده و برای جلب توجه او به رشته ی پرستاری رو می آورد و چند ترمی هم می خواند. مسعود این دوران را بهترین دوران زندگی اش می داند. ولی باز هم روزهای خوب سپری می شوند و خانم پرستار با مرد دیگری ازدواج می کند و مسعود تنها می ماند و می شکند و ترک تحصیل می کند و بیماریهای متعدد روانی پیدا می کند که تا امروز هم تحت درمان می باشد. بدبینی و افسردگی شدید او را از همه چیز و همه کس حتی کانادا بیزار می کند. حاجی که اطلاعاتی بوده و تخصصش استفاده ی ابزاری از انسانها، زیر گوش او می خواند که اگر وبلاگی بزند و همین نظراتش را آنجا علیه کانادا بنویسد و در وبلاگهای موافق هم سمپاشی کند می تواند پول بیشتری بدست آورد که از سفارت ایران برایش ارسال می شود. و مسعود تبدیل شد به آقای "خداحافظ کانادا" چون تمام آرزویش آن است که از کانادا خداحافظی کند. وبلاگ مرا هم با اعمال نفوذ حاجی مسدود کرد. البته من که بعد از شنیدن داستان این عامل جمهوری اسلامی او را بیشتر قابل ترحم می دانم تا تنفر.

Diary Of A Stranger گفت...

سلام. اتفاقا به نظرم مسائلی که مطرح می کنی خیلی جالبه

http://www.hojanepes.wordpress.com گفت...

سلام باوفا!@};-
ضمن تبریک سال نو میلادی امیدوارم در این سال موفقتر باشید. باری لینک جنابعالی را در وبلاگ خوجه نفس پرشین از همون اوایل که خواسته بودید در بخش نتبادل لینک درج گردی. متعاقبا اگر توجه کرده باشید فعالیّتهای عمده من در وبلاگ خوجه نفس وردپرس است. شما آنرا هم در لیست لینک درج کنید. بنده شمارو در اون وبلاگ هم لینکیدم. آخه مطالبتون جالب و با حرارت هستین. ضمنا وبلاگ ات سنگین باز و بسته میشه. برنامه ای در خود وبلاگ هست که میتواند سرعت آنرا بهبود ببخشد. شما میتوانید از آن موردها استفاده کنید. در نهایت آرزوی موفقیت برایتون دارم. @};-

depressss گفت...

سلام
وبلاگتون اینقدر جالب بود که توی 4 -5 ساعت همش رو خوندم.
ممنون می شم اگه به سوالم جواب بدین
من هم مثل شما مدرسه ی تیزهوشان هستم و دیپلم دارم اما همینطور که می دونید درسهاش تکمیلی داره و خیلی سخته و معدل دیپلمم پایینه و با این وجود در دنیا ارزشی نداره و منم که از این نظام آموزشی متنفرم انگیزم خیلی کاهش پیدا کرده. حالا می تونم با خیال راحت ادامه تحصیل بدم و لیسانس بگیرم و یعد بیام کانادا و دیپلم بگیرم و دیپلم و پرونده مزخرف ایرانی رو نابود کنم؟

Tabidneveshte گفت...

pasokh be doost aziz mehdi :
mamnoon doost aziz az lotfetoon , haghighatesh dalil tozih mofasal bande in bood ke mikhastam kol zavaya ro tozih bedam vali chashm, hatman be nasihate shoma amal mikonam
------------------------------
pasokh be DIary of Stranger :
mamnoon az lotfetoon
------------------------------
doosr aziz depress :

ba salam
mamnoon az vaghti ke gozashtin va neveshte haye bande ro motalee kardin
albate bande yek khorde ekhtelaf nazar daram ba shoma dar in nokte ke be nazaram system sahih tahsili dar irane belakhas vase oon hayi ke mikhan reshtehaye fani mohandesi bekhoonan (faghat reshtehaye tajrobi canada yek khorde behtare)
hala age enshalah oomadin canada mibinin ke dars haye iran kheyli be dard mikhorand va shoma az baghiye bacheha kheyli jolotarind
. vala bande motevajehe manzoore shoma nashodam , ke aya mikhaynd iran lisans begirind baad inja diplom begirind ya diplom va lisans ro inja begirin ,be har hal bayad begam ke mitoonin va oonha age diplom ro inja begirind be nomrehaye iran tavajoh nemikonand amma age az iran lisans begirind va age reshte fani mohandesi bashe , mitonin biyaynd inja fogh begirin . albate yek khorde baste be eetbar daneshgahetoon ham hast , vali dar kol fekr nakonam moshkeli bashe .

رامسس گفت...

سلام خیلی رک بگم خیلی برام مهمه بدونم ایرانیهایی که میرن خارج بالاخره میتونند مشکلشون رو حل کنند و دوست دختر بگیرند یا نه؟مثلا خودت بالاخره چیکار کردی؟

depressss گفت...

خیلی ممنون از توضیحاتتون منظور من در واقع اینه که
1- شما وقتی وارد مدرسه توی کانادا شدین مدارک ابتدایی و راهنمایی رو هم بردید یا فقط تایین سطح دادین و وارد مدرسه شدین؟
2-من اگه بالفرض اصلا مدرسه نرفته باشم ولی درس های اونجا رو یاد بگیرم می تونم بدون دادن هیچ مدرکی و فقط با تایین سطح وارد مدرسه بشم و توی یک سال دیپلم بگیرم؟
3- اگه من الان که 17 سال دارم نیام کانادا و توی دانشگاه صنعتی شریف یا تهران لیسانس بگیرم می تونم بعدش یعنی 4 سال دیگه بیام کانادا و دیپلم هم بگیرم؟
ممنون

Tabidneveshte گفت...

pasokh be ramses :
chashm doost aziz , dar ghesmat haye baadi hatman
------------------------
pasokh be depress :
1&2 - doost aziz madarak rahnamayi va ebtedayi ro bordim va lazem ham bood . amma shoma bad be deletoon rah nadin , oona vasashoon nomre haye iran mohem nist
3 - doost aziz vase chi diplom? shoma age az in danewshgaha faregholtahsil beshin , mitoonin biyaynd behtarin daneshgah haye canada fogh lisans begirind . (albate gheyr pezeshki ke estesnast)
dar panahe hagh

ارمیا گفت...

سلام.ممنون لینک کردین.هنوز فرصت نکردم کامل نوشته های قشنگتون رو بخونم. خدمت میرسیم به زودی.موفق باشید.

ناشناس گفت...

با تشکر از دوست ناشناس در مورد توضیح شخصیت خداحافظ کانادا برادر مسعود اتفاقا من چندین نامه به وی نوشتم و در سایر وبلاگها نیز کامنت گذاشتم که اگر واقعا مزد بگیر نیستی یک بار در یک مورد انتقادی از حکومت بکن حتی مواردی که واضح است ولی جرات ندارد امیر حسین

ناشناس گفت...

آقای امير حسين و آقای ناشناس، وضع شخصی خداحافظ کانادا هيچ ربطی به مسايلی که مطرح می کند ندارد. اگر شما به کانادا مهاجرت کرده ايد و وضع شغلی مناسبی داريد، با ديگر مهاجران در ميان بگذاريد تا باعث دلگرمی و اميدواری بقيه شود و اثرات وبلاگ خداحافظ کانادا را کم کند. اگر هم هنوز کانادا نيامده ايد، بهتر هست که از دور درباره اين کشور قضاوت نکنيد.

مهدی ع.

depressss گفت...

سلام در مورد سوال سوم من میدونم که قبول می کنند اما می خوام دیپلم کانادایی هم داشته باشم! حالا می تونم بعد از گرفتن لیسانس یک دیپلم هم از کانادا بگیرم؟

خداحافظ کانادا گفت...

سلام دوست عزیز خیلی‌ خوشحالم که باز مرتب می‌‌نویسی.

متاسفانه زندگی‌ در این دهات (کاناتا) انقدر مشکلات روحی و روانی‌ داره که هر چه هم گفته بشه باز هم کمه.

خوشبختانه تعداد دوستانی که به واقعیت‌های زندگی‌ کاناتایی! می‌‌پردازند روز به روز داره زیاد میشه.

موفق باشی‌،

خداحافظ کانادا

ناشناس گفت...

با سلام
من تو ایران دانش آموز سال سوم تجربی هستم. می خواستم بدونم که آیا می تونم با دیپلومی که امسال می گیرم در یکی از کالج های کانادا(از نوع خوبش)ادامه تحصیل بدم.اگه میشه باید چه کارهایی رو انجام بدم.
با تشکر از مطالب مفیدتون

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز
پس چرا اپ نمیکنی؟

امین گفت...

سلام من سال سوم دبیرستان رشته ریاضی هستم. گرفتن دیپلم در کانادا با این اطلاعات حداقل چند سال طول می کشه؟ تشکر

فرشید گفت...

سلام، من فرشیدم (ایمیل زدم)
متاسفانه این چند روزه ایمیل ها بشدت فیلتره، واسه همین من نتونستم از اونجا جوابتون رو بدم
جواب ایمیل:
خیلی ممنون، این سوالا خیلی وقت بود که توی ذهنم بود، مخصوصا از بابت نمره و اجاره اتاق خیلی میترسیدم که اونا هم برطرف شد!
راستی، من تصمیم گرفتم یه وبلاگ بزنم تا شاید کسایی که بخوان مثل من بیان اونجااز نوشته هام استفاده کنن، از وبلاگ شما هم بعضی وقتا به عنوان یه منبع کمکی و یا رفرنس استفاده میکنم، اشکالی که نداره؟
آدرسش هم: www.farshidg.blogfa.com
خواستید سر بزنید!

تبعیدنوشته های یک دانش آموز گفت...

pasokh be farshid :
khahesh mikonam doost aziz
kheyli khoshhalam ke weblog zadin va dar morede refrence ham be hich vajh eshkal nadare
dar panahe hagh

RS232 گفت...

سلام دوست من
مسایلی که مطرح می کنی بسیار جالب است ولی من برای چیز دیگری دارم نظرم را می نویسم.
نگارشت فوق العاده است و من بدون هیچ زخمتی میتوانم نوشته هایت را تا انتها بخوانم. شاید تعجب کنی ولی برای من خیلی مشکل است که یک متن نامتقارن را تا انتها بخوانم.
بدون کوچکترین بزرگنمایی و یا تعارفی می گویم که تو نویسنده بسیار خوبی خواهی شد. هم نوشته هایت گیرا است و هم خوب میتوانی افکارت را بر روی کاغذ بیاوری و یا تایپ کنی.
بهت تبریک می گویم.

فريبا گفت...

سلام دانش آموز تبعيد شده به كانادا بابا اولا همه دخترا و پسرا فرشته اند مگر اينكه خلافش ثابت بشه فكر كنم اينجوري به مسائل نگاه كني بهتر باشه. سعي كن نيمه پر را ببيني . دوما بنظر من درسته از نظر سني بيشتر از شما هستم اگر ديدمان باز باشد دختر و پسر فرقي نمي كند حالا بگذريم به قول شما توي ايران دخترا و پسرا تا جنس مخالف كمي بهشون توجه ميكند فكر مي كنند عاشقشون شذند خب اينم بخاطر همون محدوديتها است اما عزيز دل خواهر سعي كن اونجا از اين تابلوبازيها در نياري (شوخي) خلاصه مواظب خودت باش

ناشناس گفت...

دوست عزیز
سال نو بر تو و خانوادت مبارک.

حامد گفت...

راستی تو چه جوری رفتی؟؟؟
الان دبیرستانی؟؟ من دو سال پیش واسه دبیرستان اقدام کردم قبول نکردند الان هم که سربازم!!!
چه جوری رفتی؟

Moin گفت...

سلام
فوق العاده خوب می نویسی . واقع بینانه هم می نویسی . امیدوارم همین جوری ادامه بدین ...
راستش من برعکس بعضی از دوستان که میگن از خودتون عکسی بذارین و یا بیوگرافی کامل از خودتون بدین ، این رو نمی گم ، چرا که شما بدون سانسور می نویسین و اگه همین جوری با هویت مخفی بنویسین ، بهتره ، چرا که می تونین همه چیز رو بگین و دوم این که شما هدفتون از ایجاد این وبلاگ کمک به ایرانیان بوده نه مشهوریت خودتون .
به هر حال منم یه وبلاگ نویسم و هر چند دانشم اندکه ولی بعضی چیزها رو درک می کنم .
اما یه نکته ای رو که می خواستم عرض کنم در مورد مدرسه و دبیرستان ، اونم این که تو ایران ، تو شهر شما و تو مدرسه ی شما که سمپاد هم بوده ، یه جورایی شما شانس آوردین !!! چرا که من خودم از راهنمایی تا الآن تو سمپاد شهر خودمون بودم و دلقک بازی و مسخره بازی هایی رو دیدم که خیلی از دبیرستان شما تو کانادا بدتر بوده . تازه یه سال بود ( سال 85 ) بچه هایی که به پیش دانشگاهی رسیده بودن ، چند تاشون سیگاری بودن و آخر کار هم 5 نفرشون تو دانشگاه های خوب قبول شدن و بقیه یا رفتن دانشگاه آزاد یا رفتن سربازی !
راستی گفتم سربازی یاد سربازی افتادم ، اگه تو ایران بودی باید سربازی هم می رفتی چون اجباریه و 2 سال از عمرت سختی می کشی نه تنها آدم نمی شی ، بلکه ناراحتی روانی هم می گیری . اونم تو سرزمین مادری .
ولی اون جا خب اولاً سرزمین مادری نیست و ما هم انتظار نداریم که هیچگونه ی سختی ای نداشته باشه . ولی خب به هر حال سختی هاش یه خورده به آدم چیز یاد میده . مثلاً به شما طبق گفته ی خودتون همین رو یاد داده که نباید همه رو از بالا نگاه کنین .
و مطمئن باشین سختی ها به زودی تموم می شه . تازه شما دوستاتون فقط تو مدرسه مسخره بازی در می آوردن . ما این جا هر روز شاهد جنگ و دعوا هم هستیم . هر کی هم درس بخونه ، بچه ها بیش تر بهش حسادت می کنن . تازه اینی که می گم مربوط به تیزهوشانه ، بقیه ی مدارس رو خدا بهشون رحم کنه !
تقریباً در تمام شهر ها هم همین طوره . حالا در بعضی شهر ها ممکنه بهتر بوده باشه .
در عوض شما درس های الکی و بی ارزشی که فقط وقت آدم رو می گیرن و به درد نمی خورن مثل عربی رو ندارین ، پس از نظر درسی مدارس اون جا خیلی بهتر از این جا هستن . واقعاً از نظر اجتماعی هم بیش تر با آدم کار می کنن .
این جا یه چیز مفهوم نداره فعالیت اجتماعی . فقط شده کنکور ، کنکور ، کنکور !
ریاضیاتش هم با این که خیلی آسون تره ولی به نظر من اون جوری درسته . چرا که اولاً اگه آدم واقعاً دنبال علم باشه ، خودش باید بره بیش تر یاد بگیره نه این که به زور نمره و مدرسه بندازیمش دنبال علم .
دوماً این جا فقط سطح ریاضی بالاست اما دبیر ریاضی ای که خوب درس بده کمه ، دانش آموزی که ریاضی رو خوب و کامل بفهمه کمه و دانش آموزان این جا هم که خیلی ها مشکلات مختلف و مشکلات روحی دارن که همین ها بر درس خوندن اثر میذاره . پس ریاضیات این جا فقط سخته ولی لزوماً مفید نیست . اینه که خیلی ها زده می شن از ریاضی بدون هیچ دلیلی منطقی ای ، به خاطر این که اذیتشون کردن . واسه همینه تو ایران کم تر دانش آموزی وجود داره که ریاضی رو خوب و کامل بفهمه و نمره ی بالای 18 بگیره .
سوماً اون جا هم مراکز تیزهوشان داره که سطح درساشون بالاتره . اصلاً ایده ی تیزهوشان رو از آمریکا به ایران آوردن .
چهارماً کسانی که به دنبال علم هستن به دیپلم بسنده نمی کنن و میرن دانشگاه و اون جا هم که خب معلومه چیز های خیلی بیش تری یاد می گیرن . دانشگاه های اون جا دیگه واقعاً اصولیه و بازم ممکنه سطح سختی بعضی درس هاشون از ایران پایین تر باشه ، ولی دیگه مثل ایران به کسی کیلویی نمره نمیدن و شخص هر چی بگیره حاصل تلاش خودشه . پس در حقیقت سطح اونا بالاتره .
( با این که می دونم کلمات دوماً ، سوماً و چهارماً اشتباه هستن اما عمداً به کار بردم ! گیرندین دیگه ! عربیش سخت و ثقیله . )
لذا دوستان در بررسی هاتون همه چیز رو در نظر بگیرین نه فقط یک مورد رو .
من خودم اون دبیرستان کانادایی و اون Yes Baby ! رو به مدرسه ی خودمون ترجیح میدم . چون در ایران از اینا بدترش رو دیدیم . تو ایران چه حرف مسخره ای بزنی و چه حرف حقّی که بقیه به مزاجشون خوش نیاد ، در هر صورت مسخره می شی !
راستی ! تقلب موقع امتحانات میان ترم و پایان ترم و هرچی امتحانه در ایران هم که نظیر نداره . اصلاً به طور کلی در ایران تقلّب خیلی جایگاه وسیعی پیدا کرده و همینه که می بینیم عدالت در ایران این قدر خوب اجرا میشه و این قدر پیشرفت کردیم !...
ببخشین که زیاد شد . می خواستم بحثی رو که شروع کردم خاتمشم بدم . می تونین یه مقاله حسابش کنین . ( و یا حتی یه کتاب !!! )
در پناه حق .

تبعید نوشته های یک دانش آموز گفت...

pasokh be khodahafez canada :
lotf darin shoma ,albate bande didgaham ba shoma maghadiri motafavate vali bazam mamnoon az nazaretoon .
----------------------
pasokh be nashenas 1:
shoma ghabl az vorood be college bayad yek sal dabirestan dar canada bekhoonin.
-----------------------------
pasokh be nashenas 2 : hamin alaan up shod
--------------------------------
pasokh be amin aziz :
nahayatan 2 sal tool mikeshe
-------------------------------
pasokhe be RS232 mohajerat be amrika :
bande navazi mifarmayid . ma ha hala halaha kar darim ke be shoma beresim
---------------------------------
pasokh be fariba jan :
haerf shoma doroste . vali faghat ghesmat marboot be pesarash :))
shookhi kardam .
dar kol harfhaye jalebi zadin . amma ma ha hame adamim , fereshte nistim, in jodayi jensiyatiye ke baes mishe ke baazi ha intori fekr konand.
---------------------------
pasokh be nashenas 3 (in shomare gozri dahanam ro zade )
mamnoon doost aziz , vase shoma ham hamintor
--------------------------------
pasokh be hamed jan:
bande ba khanevade raftam , na tanhayi.
------------------------------
pasokh be moin jan :
binayat azatoon moteshkaram
nokat fogh alaade i arz kardin
albate motaghedam ta khodetoon nayad madares inja ro nabinid nemishe dorost beyn iran va canada ghezavat kard amma shayad baad ha bebinid ke madarese tizhooshan barg barandeye bachehaye iran dar canadast.
inja ham moteasefane tizhooshan nadare , inja mikhan bacheha ba ham hame yek ja beshinand baad daneshgah az ham joda shand .
baz ham fogholade mamnoon az nazaretoon , ya maghalatoon ya ketabetoon . :))

ناشناس گفت...

ضمن عرض تبریک به شما دوست عزیز که توانسته اید با زحمات فراوان وبلاگ بسیار زیبای خود را به ثبت برسانید...و تشکر فراوان بابت مطالب بسیار

ارزنده و فواید ان برای هر بازدید کننده ای...شما را به گروه بزرگ اوکسین ادز جهت درج وبلاگ خود و زیباسازی محیط وبلاگ، به ازای ثبت وبلاگ و واریز

پول توسط ما به شماره حساب بانکی شما دعوت مینماییم......ثبت نام با شما....بازدید روزانه از وبلاگتان و واریز پول به حساب بانکی شما توسط ما...کافیست

در سایت زیر ادرس وبلاگ و شماره حساب بانکی خود را درج نمایید..در هر کجا که هستید..بعد از 24 ساعت تاثیر انرا خواهید دید. در ضمن فرصت طلایی

در یافت 50% پول بیشتر را هرگز از دست ندهید گروه اوکسین ادز برآن است که برای تشویق بیشتر اعضایش یک فرصت استثنایی به آنها بدهد و 50%

بیشتر پرداخت کند شما هم این فرصت طلایی را از دست ندهید دیگر چنین شانسی در خانه شما را نخواهد زد ....به گروه بزرگ اوکسین ادز بپیوندید.
لینک عضویت سریع:
http://www.oxinads.com/?i=41037
همچنین سایت های پر بازدید ایران ، عضویت فعالی دراین گروه دارند....به ازای هر کدام از وبلاگهایتان پول در میاورید......تعداد زیاد اعضای این گروه

نشاندهنده رسمیت این گروه و هیچ گونه سوء استفاده است. فقط وبلاگ خود را ثبت نمایید و پول پارو کنید...بدون هیچ گونه چشم داشت و تضرر مالی....در

هر کجا و در هر زمان و درهر وضعیت مالی که هستید..به گروه بزرگ اوکسین ادز بپیوندید.
عضویت سریع فقط در اینجا:
http://www.oxinads.com/?i=41037
http://www.oxinads.com/?i=41037
همچنین شما می توانید به سایت sportchei.mihanblog.com بروید و میزان درآمد آن را از این سیستم جویا شوید میزان درآمد

این وبلاگ از این سیستم ماهیانه 150000 تومان می باشد
ما منتظر شماییم به ما بپیوندید
درضمن برای فعال شدن حسابتان باید کد بنر ها را در سایتتان قرار دهید

مهاجر گفت...

سلام
میشه بگین یک خونه ی یک نفره در حد یک کلبه(!) توی کانادا چنده؟ آیا برای این خونه ی کوچیک مالیات هم می گیرن؟