با سلام
دیگه کریسمس کم کم داره میاد و تلویزیون مدام برنامه های مرتبط با کریسمس میزاره ، ما هم مثل همیشه کار خاصی نمیکنیم . چند شب پیش رفته بودم اینترنت که یک هو دیدم ، که امشب شب یلداست و ما به کل غافلیم ، حالا کاریشنمیشد کرد ، البته من رفتم ۲ تا نخود چی خوردم که رسم رو به جا اورده باشم . خوب دیگه بریم سر داستان.
این قسمت رو میخوام به بررسی یک موضوع بپردازم که به نظرم خیلی مهمه. البته همین جا پیشاپیش از تمامی دوستانی که ازدواج کردن یا به هر حال این مطلب بنده رو به درد نخور به حساب می آرند ، پوززش میطلبم.
این قسمت میخوام خیلی رو راست صحبت کنم . به هر حال همه ی ماها میدونیم که مسائل مربوط با جنس مخالف و پارتی و مسائل این چنینی محرک خیلی از جوان های ما برای رویا پردازی در مورد خارجه . البته این مساله تقصیر هیچ کدوم از جوون های ما نیست . حقیقتش با این فیلم هایی که هر روز تو ایران بیشتر هم میشه ، تصویری که از مدارس اینجا ارائه میشه ، یک جایی هاست که همه ی ملت صبح تا شب دارند پارتی میکنند و همه خوشگل و تو دل برو هستند و در کل مدرسه بهشته و هیچ دغدغه ای وجود نداره . جدا از این مساله ما چون از همون سنین پایین مدارس دخترانه و پسرانمون از هم جدا میشه ، فکر میکنیم خارجی ها که دیگه از همون بچگی مدرسه ی مختلط داشتند دیگه به این مسائل عادت کردند و به قول معروف چشم و دل سیر هستند. البته این مساله تا جاهایی درست هست ولی نه به طور کامل.
یادمه همون روز های اول مدرسه ، همون لهستانیه که کنار من میشست ، پشت سر هر دختری عقده ای بازی در می اورد ، و دقیقن کار های بچه های دبیرستان های خودمون رو میکرد . من البته تو همین دبیرستان ایران هم که بودم ، خیلی دور و بر این مسائل نمیپلکیدم .البته منظورم این نیست که من هم چشم و دل سیر بودم . منظورم اینه که به خودم میگفتم صبر کن برو کانادا از این بهتر ها گیرت میاد و در نتیجه هر موقع هم کلاسیهام در ایران این کارها رو میکردند ، من خودم رو یک آدم با فرهنگ نشون میدادم و به کل کناره گیری میکردم. حالا وقتی من میدیدم اون لهستانیه اون طوری رفتار میکرد ، بهش میگفتم این عقده ای بازیها چیه در میاری . حقیقتش واسه من البته لهستان و بقیه اروپا فرق نمیکرد و به خودم میگفتم این یارو چقدر خارج از فرهنگ کشور خودش رفتار میکنه . البته تو همون روز های اول مدرسه دیده بودم ، دختر پسر ها بدون هیچ مانع ای باهم صحبت میکنند و میخندند . این مسائل هم دید من رو نسبت به فرهنگ بالای اون ها و فرهنگ پایین ما تشدید میکرد . به خودم میگفتم این ها که با هم حرف میزنند ، اصلان فکر بد نمیکنند که ، و مثل ماها هم دست و پاهاشون شل نمیشه . به خودم میگفتم به این میگند فرهنگ و فکر میکردم چند وقت دیگه که اینجا بمونم ، من هم این فرهنگ رو میگیرم و به قول معروف آدم حسابی میشم . البته چند روز بعد رفتارهایی رو از چند تا دیگه از بچه های مدرسه دیدم که یک خورده دیدم رو عوض کرد . حالا دیگه اگه بخوام کل رفتار هاشون رو توضیح بدم از موضوع اصلی دور میشیم ولی در کل میگم بعضی ها رو میدیدم که عقده ای بازی در می اوردند و رفتار های مشابه اون لهستانیه رو انجام میدادند. اولش حسابی با لهستانیه صحبت میکردم که این چه طرز رفتاره ؟ راستش واسه من خیلی مهم نبود که اون رو اصلاح کنم . چیزی که واسم مهم بود این بود که رویاهام خراب نشه . من میخواستم جایی اومده باشم که هیچ کس فکر بد اون جوری نمیکنه وقتی با جنسمخالف حرف میزنه و به کلام خودمون همه چشم و دل سیرند. ولی بعدن دیدم که نخیر آدم هر چقدرم از بچگی جلوش ریخته شده باشه یک خورده از اون خصلتش باقی میمونه و ملت ۱۰۰ درصد هم چشم و دل سیر نیستند.
نکته ی بعدی این بود که ما ها چون از سنین پایین مدرسه ها رو جدا میکنند و به قول روانشناس ها ، دیوار جنسیتی میکشند ، هیچ وقت فرصت نداشتیم که طرز صحیح برخورد با جنس مخالف رو یاد بگیریم. نتیجه این میشه که پسر ها معمولا موقع صحبت کردن با جنس مخالف دست و پاشون شل میشه و حرف زدن در کل ساخت میشه و دختر ها هم فکر کنم معمولا احساس نا امنی میکنند( حالا نظر نزارید گیر بدید که اصلا هم اینطور نیست. من که دختر نیستم که بدونم.)
وقتی آدم پشت یک دیواره ،مدام خیال پردازی میکنه که اگه به اونور دیوار برسه چی میشه و در کل بهشت اونور دیواره . وقتی من هم تو ایران فیلم های خارجی رو میدیدم که دختر ها و پسر ا راحت باهم دوست میشند و ارتباط برقرار میکنند ، به خودم میگفتم به این میگن فرهنگ ، نه اینکه تا ۲ تا دختر و پسر رو تو ایران تا با هم ببینند که دارند حرف میزنند ، پشت سرشون صفحه بزارند یا اینکه اصلا ماها عرضه نداریم که با جنس مخالف ارتباط برقرار کنیم بدون اینکه احساسی به طرف مقابل داشته باشیم. من یادمه تو دبیرستان تو ایران که بودم ، یک دوستی داشتم که مدام عاشق میشد و میومد به من میگفت که من دنیام عوض شده و همه زندگیم غم شده و موارد مشابه. البته ما ها که تو ایران بزرگ شدیم هممون تجربه های مشابه داریم که با یک نگاه شروع به خیال پردازی میکنیم . من خودم یادمه که تو ایران با هر دختری که حرف میزدم ، حالا به هر دلیلی ، ممکن بود کلاس زبان باشه یا دلایل دیگه ، فوری دلم میلرزید و میگفتم این همون فردیه که من رو میتونه به بینهایت ببره و ... . یادمه چقدر ذوق میکردیم وقتی با چند دختر حرف میزدیم یا جزوه زبان مبادله میکردیم. هر موقع که این اتفاقات می افتاد میرفتیم پیش دوستامون تعریف میکردیم . البته این مساله نوعی اعتبار هم محسوب میشود . یعنی هر کی که با دختر های بیشتری در ارتباط بود ، بین بچه ها محبوبیت بیشتری داشت. چون هر کی که این خصوصیت رو داشت به خودمون میگفتیم که اااااا این چه استعدادی داره یا چه شخصیتی داره یا چه قیافه ای داره که اون هارو تونسته جذب کنه و در عین حال ته دلمون میگفتیم خوش به حالش حتما اون ها ، ما رو آدم هم حساب نمیکنند و بلاخره مسائل این چنینی که خودتون مطلع هستین ...
حالا این مسائل واسه من هم انگیزه شده بود که بیام کانادا . البته من که خانوادم اقدام کردن و من هیچ کاره بودم ولی یادمه کلی خیال پردازی میکردم که اگه برام کانادا کلی دوست از جنس مخالف پیدا میکنم و به رخ رفیق های ایرانم میکشم البته GirlFriend هم جزو برنامه ها بود که میگفتم خودش جور میشه و اون ها میاند طرفت و تو لازم نیست کاری بکنی .
خوب برگردیم به کانادا. تو کانادا هم که بودم روز های اول که دختر ها با من حرف میزدند یا سوالی میپرسیدند ، طبق عادت ایران یک خورده سرخ و سفید میشدم تا جواب بدم . اما حقیقتش این عادت به تدریج کمتر شد تا اینکه تقریبا از بین رفت . اگه آدم بهش فکر کنه میبینه که اگه یک کاری رو در روز قرار باشه زیاد انجام بدی دیگه اون احساس اولیه رو نسبت بهش نداری ، حالا هر کاری باشه . تو ایران که بودیم شناخت درستی از شخصیت جنس مخالف نداشتم ، و این به خاطر همون دیوار جنسیتی بود که در موردش صحبت کرده بودم. نتیجش این میشه که شخصیتی هر دختری رو که میدیدم یا باهاش صحبت میکردم رو با اون دختر ها و زن هایی که تو فیلم ها دیده بودم تطبیق میدادم و در نتیجه نصف ساکنین زمین رو فرشته فرض می کردم . اما باید بگم این دیدم تغییر کرد. بعد از این که وارد کانادا شدم و اون دیوار ورداشته شد ، باید بگم که دیدم نصف ساکنین زمین با اون تصویر ذهنیم تفاوت دارند. دیگه مثل قدیم ها نبود که هر دختری فرشتست و میتونه من رو به بینهایت ببره مگر اینکه خلافش ثابت شه . الان دیگه اون خصوصیات رو در کسی نمیبینم یعنی فرض بالا الان غلطه مگر اینکه خلافش ثابت بشه. راستش به همین دلیل دیگه مدرسه واسم اون جذابیتی رو که اول ها داشت نداره . دیگه به نظرم پسر ها و دختر ها خیلی با هم فرق نمیکنند، و مدرسه جذابیت اولیه رو از دست داده. دیگه فکر و خیال نمیکنم هر دفع کسی سوالی ازم میپرسه ، و بر عکس عادتی که ایران داشتم فکر نمیکنم هر کی سوالی میکنه یا جزوه میخواد به آدم علاقه داره .
خوب حالا ممکنه بعضی از دوستان ساکن ایران فکر کنند که ما که این طرز فکر رو داریم ، پس آدم حسابی نیستیم و اون هایی که این مسائل واسشون عادیه پس خیلی از ما بهترند. حالا من یک سوالی میکنم . آیا تقصیر شماست که تو ایران دیوار جنسیتی کشیدند ؟ یا اگه هر کدوم کانادا ای هارو بیاریم ایران بزرگ کنیم ، فکر کردین طرز تفکر متفاوتی نسبت به ما پیدا میکنند ؟
نخیر دوستان عزیز . این مسائل تقصیر هیچ کدوم از شماها یا ماها نیست .یعنی فکر نکنم بشه واسه این مساله مقصر پیدا کرد . این مسائل عرف جامعه ی ماست و به هر حال عرف و فرهنگ نمیشه یک شبه عوض کرد. شما مسول چیزی که روش کنترل ندارین نیستند در نتیجه این مسائل و خیلی مسائل دیگه میزان با فرهنگی ، بیفرهنگی یا آدم حسابی بودن نیست.
حالا توضیح این رو که با قضیه GirlFriend چه کردم رو فکر کنم بزارم واسه قسمت های بعدی بهتر باشه . چون یک خورده توضیحش مفصله.
دیگه بازم شرمنده اگه بعضی از دوستان این پست رو بی ارتباط یا بی محتوا یافتند. احساس میکردم باید این مسائل یک جا گفته بشه.
تا پست بعدی
در پناه حق
دیگه کریسمس کم کم داره میاد و تلویزیون مدام برنامه های مرتبط با کریسمس میزاره ، ما هم مثل همیشه کار خاصی نمیکنیم . چند شب پیش رفته بودم اینترنت که یک هو دیدم ، که امشب شب یلداست و ما به کل غافلیم ، حالا کاریشنمیشد کرد ، البته من رفتم ۲ تا نخود چی خوردم که رسم رو به جا اورده باشم . خوب دیگه بریم سر داستان.
این قسمت رو میخوام به بررسی یک موضوع بپردازم که به نظرم خیلی مهمه. البته همین جا پیشاپیش از تمامی دوستانی که ازدواج کردن یا به هر حال این مطلب بنده رو به درد نخور به حساب می آرند ، پوززش میطلبم.
این قسمت میخوام خیلی رو راست صحبت کنم . به هر حال همه ی ماها میدونیم که مسائل مربوط با جنس مخالف و پارتی و مسائل این چنینی محرک خیلی از جوان های ما برای رویا پردازی در مورد خارجه . البته این مساله تقصیر هیچ کدوم از جوون های ما نیست . حقیقتش با این فیلم هایی که هر روز تو ایران بیشتر هم میشه ، تصویری که از مدارس اینجا ارائه میشه ، یک جایی هاست که همه ی ملت صبح تا شب دارند پارتی میکنند و همه خوشگل و تو دل برو هستند و در کل مدرسه بهشته و هیچ دغدغه ای وجود نداره . جدا از این مساله ما چون از همون سنین پایین مدارس دخترانه و پسرانمون از هم جدا میشه ، فکر میکنیم خارجی ها که دیگه از همون بچگی مدرسه ی مختلط داشتند دیگه به این مسائل عادت کردند و به قول معروف چشم و دل سیر هستند. البته این مساله تا جاهایی درست هست ولی نه به طور کامل.
یادمه همون روز های اول مدرسه ، همون لهستانیه که کنار من میشست ، پشت سر هر دختری عقده ای بازی در می اورد ، و دقیقن کار های بچه های دبیرستان های خودمون رو میکرد . من البته تو همین دبیرستان ایران هم که بودم ، خیلی دور و بر این مسائل نمیپلکیدم .البته منظورم این نیست که من هم چشم و دل سیر بودم . منظورم اینه که به خودم میگفتم صبر کن برو کانادا از این بهتر ها گیرت میاد و در نتیجه هر موقع هم کلاسیهام در ایران این کارها رو میکردند ، من خودم رو یک آدم با فرهنگ نشون میدادم و به کل کناره گیری میکردم. حالا وقتی من میدیدم اون لهستانیه اون طوری رفتار میکرد ، بهش میگفتم این عقده ای بازیها چیه در میاری . حقیقتش واسه من البته لهستان و بقیه اروپا فرق نمیکرد و به خودم میگفتم این یارو چقدر خارج از فرهنگ کشور خودش رفتار میکنه . البته تو همون روز های اول مدرسه دیده بودم ، دختر پسر ها بدون هیچ مانع ای باهم صحبت میکنند و میخندند . این مسائل هم دید من رو نسبت به فرهنگ بالای اون ها و فرهنگ پایین ما تشدید میکرد . به خودم میگفتم این ها که با هم حرف میزنند ، اصلان فکر بد نمیکنند که ، و مثل ماها هم دست و پاهاشون شل نمیشه . به خودم میگفتم به این میگند فرهنگ و فکر میکردم چند وقت دیگه که اینجا بمونم ، من هم این فرهنگ رو میگیرم و به قول معروف آدم حسابی میشم . البته چند روز بعد رفتارهایی رو از چند تا دیگه از بچه های مدرسه دیدم که یک خورده دیدم رو عوض کرد . حالا دیگه اگه بخوام کل رفتار هاشون رو توضیح بدم از موضوع اصلی دور میشیم ولی در کل میگم بعضی ها رو میدیدم که عقده ای بازی در می اوردند و رفتار های مشابه اون لهستانیه رو انجام میدادند. اولش حسابی با لهستانیه صحبت میکردم که این چه طرز رفتاره ؟ راستش واسه من خیلی مهم نبود که اون رو اصلاح کنم . چیزی که واسم مهم بود این بود که رویاهام خراب نشه . من میخواستم جایی اومده باشم که هیچ کس فکر بد اون جوری نمیکنه وقتی با جنسمخالف حرف میزنه و به کلام خودمون همه چشم و دل سیرند. ولی بعدن دیدم که نخیر آدم هر چقدرم از بچگی جلوش ریخته شده باشه یک خورده از اون خصلتش باقی میمونه و ملت ۱۰۰ درصد هم چشم و دل سیر نیستند.
نکته ی بعدی این بود که ما ها چون از سنین پایین مدرسه ها رو جدا میکنند و به قول روانشناس ها ، دیوار جنسیتی میکشند ، هیچ وقت فرصت نداشتیم که طرز صحیح برخورد با جنس مخالف رو یاد بگیریم. نتیجه این میشه که پسر ها معمولا موقع صحبت کردن با جنس مخالف دست و پاشون شل میشه و حرف زدن در کل ساخت میشه و دختر ها هم فکر کنم معمولا احساس نا امنی میکنند( حالا نظر نزارید گیر بدید که اصلا هم اینطور نیست. من که دختر نیستم که بدونم.)
وقتی آدم پشت یک دیواره ،مدام خیال پردازی میکنه که اگه به اونور دیوار برسه چی میشه و در کل بهشت اونور دیواره . وقتی من هم تو ایران فیلم های خارجی رو میدیدم که دختر ها و پسر ا راحت باهم دوست میشند و ارتباط برقرار میکنند ، به خودم میگفتم به این میگن فرهنگ ، نه اینکه تا ۲ تا دختر و پسر رو تو ایران تا با هم ببینند که دارند حرف میزنند ، پشت سرشون صفحه بزارند یا اینکه اصلا ماها عرضه نداریم که با جنس مخالف ارتباط برقرار کنیم بدون اینکه احساسی به طرف مقابل داشته باشیم. من یادمه تو دبیرستان تو ایران که بودم ، یک دوستی داشتم که مدام عاشق میشد و میومد به من میگفت که من دنیام عوض شده و همه زندگیم غم شده و موارد مشابه. البته ما ها که تو ایران بزرگ شدیم هممون تجربه های مشابه داریم که با یک نگاه شروع به خیال پردازی میکنیم . من خودم یادمه که تو ایران با هر دختری که حرف میزدم ، حالا به هر دلیلی ، ممکن بود کلاس زبان باشه یا دلایل دیگه ، فوری دلم میلرزید و میگفتم این همون فردیه که من رو میتونه به بینهایت ببره و ... . یادمه چقدر ذوق میکردیم وقتی با چند دختر حرف میزدیم یا جزوه زبان مبادله میکردیم. هر موقع که این اتفاقات می افتاد میرفتیم پیش دوستامون تعریف میکردیم . البته این مساله نوعی اعتبار هم محسوب میشود . یعنی هر کی که با دختر های بیشتری در ارتباط بود ، بین بچه ها محبوبیت بیشتری داشت. چون هر کی که این خصوصیت رو داشت به خودمون میگفتیم که اااااا این چه استعدادی داره یا چه شخصیتی داره یا چه قیافه ای داره که اون هارو تونسته جذب کنه و در عین حال ته دلمون میگفتیم خوش به حالش حتما اون ها ، ما رو آدم هم حساب نمیکنند و بلاخره مسائل این چنینی که خودتون مطلع هستین ...
حالا این مسائل واسه من هم انگیزه شده بود که بیام کانادا . البته من که خانوادم اقدام کردن و من هیچ کاره بودم ولی یادمه کلی خیال پردازی میکردم که اگه برام کانادا کلی دوست از جنس مخالف پیدا میکنم و به رخ رفیق های ایرانم میکشم البته GirlFriend هم جزو برنامه ها بود که میگفتم خودش جور میشه و اون ها میاند طرفت و تو لازم نیست کاری بکنی .
خوب برگردیم به کانادا. تو کانادا هم که بودم روز های اول که دختر ها با من حرف میزدند یا سوالی میپرسیدند ، طبق عادت ایران یک خورده سرخ و سفید میشدم تا جواب بدم . اما حقیقتش این عادت به تدریج کمتر شد تا اینکه تقریبا از بین رفت . اگه آدم بهش فکر کنه میبینه که اگه یک کاری رو در روز قرار باشه زیاد انجام بدی دیگه اون احساس اولیه رو نسبت بهش نداری ، حالا هر کاری باشه . تو ایران که بودیم شناخت درستی از شخصیت جنس مخالف نداشتم ، و این به خاطر همون دیوار جنسیتی بود که در موردش صحبت کرده بودم. نتیجش این میشه که شخصیتی هر دختری رو که میدیدم یا باهاش صحبت میکردم رو با اون دختر ها و زن هایی که تو فیلم ها دیده بودم تطبیق میدادم و در نتیجه نصف ساکنین زمین رو فرشته فرض می کردم . اما باید بگم این دیدم تغییر کرد. بعد از این که وارد کانادا شدم و اون دیوار ورداشته شد ، باید بگم که دیدم نصف ساکنین زمین با اون تصویر ذهنیم تفاوت دارند. دیگه مثل قدیم ها نبود که هر دختری فرشتست و میتونه من رو به بینهایت ببره مگر اینکه خلافش ثابت شه . الان دیگه اون خصوصیات رو در کسی نمیبینم یعنی فرض بالا الان غلطه مگر اینکه خلافش ثابت بشه. راستش به همین دلیل دیگه مدرسه واسم اون جذابیتی رو که اول ها داشت نداره . دیگه به نظرم پسر ها و دختر ها خیلی با هم فرق نمیکنند، و مدرسه جذابیت اولیه رو از دست داده. دیگه فکر و خیال نمیکنم هر دفع کسی سوالی ازم میپرسه ، و بر عکس عادتی که ایران داشتم فکر نمیکنم هر کی سوالی میکنه یا جزوه میخواد به آدم علاقه داره .
خوب حالا ممکنه بعضی از دوستان ساکن ایران فکر کنند که ما که این طرز فکر رو داریم ، پس آدم حسابی نیستیم و اون هایی که این مسائل واسشون عادیه پس خیلی از ما بهترند. حالا من یک سوالی میکنم . آیا تقصیر شماست که تو ایران دیوار جنسیتی کشیدند ؟ یا اگه هر کدوم کانادا ای هارو بیاریم ایران بزرگ کنیم ، فکر کردین طرز تفکر متفاوتی نسبت به ما پیدا میکنند ؟
نخیر دوستان عزیز . این مسائل تقصیر هیچ کدوم از شماها یا ماها نیست .یعنی فکر نکنم بشه واسه این مساله مقصر پیدا کرد . این مسائل عرف جامعه ی ماست و به هر حال عرف و فرهنگ نمیشه یک شبه عوض کرد. شما مسول چیزی که روش کنترل ندارین نیستند در نتیجه این مسائل و خیلی مسائل دیگه میزان با فرهنگی ، بیفرهنگی یا آدم حسابی بودن نیست.
حالا توضیح این رو که با قضیه GirlFriend چه کردم رو فکر کنم بزارم واسه قسمت های بعدی بهتر باشه . چون یک خورده توضیحش مفصله.
دیگه بازم شرمنده اگه بعضی از دوستان این پست رو بی ارتباط یا بی محتوا یافتند. احساس میکردم باید این مسائل یک جا گفته بشه.
تا پست بعدی
در پناه حق