۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

عکس هایی از دانشگاه تورنتو

با سلام خدمت دوستان عزیز

خوب امروز اومدم به قولم عمل کنم و عکس هایی که از دانشگاه تورنتو گرفتم رو واستون آپلود کنم. دیگه اگه کم و کسری داره به بزرگی خودتون ببخشید.
واسه دیدن عکس رو نوشته توضیح عکس ها کلیک کنید.
2 تا نمونه هم گذاشتم که همینجا ببینید
نمونه ها :
---------------



باقی عکس ها:

عکس 1
یکی از ساختمان های دانشگاه
یکی از ساختمان ها نزدیک Earth Sciences Center
یکی از خیابون هایی که از وسط دانشگاه رد میشه
نمای CN Tower از دانشگاه
مرکز اطلاعات گردشگران دانشگاه تورنتو
یکی از ساختمان های مهندسی دانشگاه
نمایی از سالن اجتماعات با پرچم دانشگاه
سالن اجتماعات در نمایی دیگر
نمای کامل سالن اجتماعات
یکی از ساختمان های قدیمی King's College Circle
یکی دیگر از ساختمان های قدیمی King's College Circle
برج سرباز (یادبود شهدای جنگ جهانی اول)
برج سرباز از نمایی دیگر
Hart House - مرکز خیلی از مسایل دانشجویی
نمای درونی برج سرباز
یکی از ساختمان های دانشگاه
کوچه پس کوچه های دانشگاه
بیرون دانشگاه - خیابونی که اکثر بیمارستان های دانشگاه تورنتو درش واقعند
-----------
دانشگاه تورنتو در ویکی پدیا

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

مهاجر تازه وارد به کانادا - قسمت 19

با سلام و درود خدمات تمام دوستان و عزیزان
امروز به طرز وحشتناکی کار داشتم ولی چون این چند وقته کلی به خودم فحش داده بودم که چرا ملت رو این همه سر کار میزاری تصمیم گرفتم که دیگه هر جور شده امروز قسمت جدید رو بزارم .
فقط اون چیزی که گفتم آماده کرده بودم رو شرمنده امروز نمیتونم بزارم ولی قول میدم به زودی بزارمش . بعد اون مساله ی نگرش و توضیح و تفسیر من از جامه ی کانادا بمونه واسه پست بعد چون خیلی مفصله. چون میدونم ممکنه خیلی از دوستان بخواند بحث کنند یا چیزی اضافه کنند.
خوب دیگه بریم سره داستان.
--------------------------------------------------------
خوب اون روز ها دیگه داشتیم به انتها ی ترم اول نزدیک میشدیم. قابل توجه دوستانی که قسمت های قبلی رو نخوندن ، بگم که اینجا اکثر مدارس به صورت ترمی اداره میشه . یعنی شما یک درسی رو تو یک ترم میخونید بعد ترم بعد دیگه اون درس رو اصلا نمیخونید و درس های جدیدی رو شروع میکنید . خوب من هم اگه یادتون باشه گفتم در کلاس ریاضی از اول سال نفر دوم کلاس بودم . اول یک چینی نفر اول بود بعد هم همون عربه اول شد که گفتم اسمش راعد بود و قیافتا اصلا به عرب ها نمیخورد. یارو عربه یکی از افراد اصلی اذیت و آزار من تو مدرسه بود یعنی هر جوری هر جایی که دستش میرسید تو مدرسه سعی میکرد آزاری به آدم برسونه . مخصوصا سر میز ناهار . البته بعضی وقت ها هم سر کلاس ریاضی به شوخی نمرش رو به رخ من میکشد که ببین مثلا من یک درصد از تو نمرم بالاتره . نمره ی اون ۹۸ درصد بود و نمره ی من ۹۷ . این موند تا امتحان پایان سال رسید. تو امتحان پایان سال که قبلا هم گفتم فقط ۳۰ درصد نمره ی مجموع رو تعیین میکنه ما ها نمره یکسان گرفتیم (۱۱۵ از ۱۱۷ ). البته بزارید همین جا بهتون بگم که ریاضی اینجا واسه بچه های ما به خصوص تیزهوشانی ها یک چیزی در حد جوک هست . تا حدی که مطالبی که ما تو دوم دبیرستان خوندیم ، خیلی هاش رو این ها تا دانشگاه هم نمیخوانند . واسه همین در طول سال من کلا درس نمیخوندم واسه ریاضی . نمراتی هم که از دست دادم یا سر بی دقتی بود یا سر نا آشنایی با سیستم کانادا . البته چندین تا از نشانه های ریاضی ما با اینجا فرق میکنه که اگه خواستین بیاین حتما اون ها رو یک مرور بکنین. خلاصه روز آخری که در حقیقت بایست میرفتیم نمره ها رو میگرفتیم ، دیدیم که من و یارو هر جفتمون ۹۸ گرفتیم . البته طرف خیلی ظاهر سازی میکرد و اومد کلی تبریک و تعریف هم کرد اما من میدونستم الان چه حالی داره. خوب این شد ریاضی . حالا شیمی رو هم توضیح میدم . کلاس شیمی ، کلاسی بسیار متفاوتی برای من بود . البته بعضی مطالب رو هم ما قبلا خونده بودیم اما خیلی از مطالب تازگی دشت و بعد ها که با ایران چک کردم دیدم که تقریبا تو یک سطحند . اما شیمی از لحاظ مسائل جانبی و نحوه ارایه مطلب خیلی با ایران فرق داشت . به عنوان مثال نحوه ی نوشتن گزارش آزمایشگاه یک دنیا با ایران فرق میکرد و در محاسبات اینها یک چیزی دارند به اسم Significant Digit که ما اصلا تو ایران نداشتیم و به خاطره همین قضیه من ۱۰۰ بار نمره از دست دادم . خلاصه اینجا بعد هر چند وقت به شما نمره ی کلتون رو میگن تو هر درسی. من اولین نمره ای که گرفتم ۸۴ بود و اون موقع یادمه که شاگرد اول کلاس لهستانی بود که ۹۲ داشت. بعد از یک مدتی من تقریبا با سیستم درسی کانادا آشنا شدم و تونستم نمره رو بالا بکشم . یادمه روز اولی که کتاب شیمی رو بهمون دادند من رفتم هر کلمه ی رو که بلد نبودم از دیکشنری در اوردم و بالاش به فارسی نوشتم . البته این کار رو فقط تونستم واسه چند صفحه بکنم چون اینجا کتاب هاش از لحاظ حجمی خیلی از کتاب های ما گنده ترند و یادمه تو هر خطی ۱۰ تا کلمه رو معنی فارسیشون رو بلاش نوشته بودم . خلاصه بعد از یک مدت دیدم که شیمی یکی از درس های نسبتا سخت هست. بعد از کلی درس و باد بختی یادمه نمرم حدود ۸۸ رسید و اون لهستانی هم نمرش ۸۹ بود . امتحان آخر سال رو رفتیم دادیم و بعد امتحان نمره ی من و لهستانیه یکی شد . یک چینیه هم تو اون یکی کلاس بود که نمرش از ما بالاتر بود اما بعد از امتحان اونم نمرش با ما یکی شد . این از شیمی . بریم سراغ انگلیسی برای مهاجرین یا درس ESL . این درسی بود که من بیشتر از همه اولش ترسیده بودم . تو اون کلاس با افرادی همکلاس بودم که ۳ - ۴ سال حداقل کانادا بودند و من خلاصه خیلی دست و پام رو گم کرده بودم . اما بعد از یک مدتی دیدم که تو هر امتحان و هر انشا یا به اصطلاح Essay ی که مینویسیم من بالاترین نمره کلاس میشم . خلاصه این مساله خیلی بهم اعتماد به نفس داد. تو اون درس هم بالاترین نمره کلاس رو داشتم تا رسید به امتحان پایان سال . یادمه امتحان رو خیلی خوب ندادم اما با این وجود باز هم بالاترین نمره ی کلاس بودم و آخرش نمرم شد ۹۱ . ورزش هم که نمرش شدیدا دل بخواهی بود و معلمه هر چی دلش میخواست میداد که به من ۸۱ داد. یادمه فصل امتحانات که نزدیک شد من به روش ایران برنامه ریزی کردم و خلاصه امتحان آخر رو که دادم و برگشتم خونه گفتم بزار بریم یک درسی بخونیم اما تا خواستم شروع کنم دیدم نه بابا امتحانات تموم شده. گفتم ما که تازه گرم شده بودیم . اگه ایران الان ۱۰ تا امتحان دیگه داشتیم نه اینکه به ۳ تا امتحان تموم بشه . تا یادم نرفته بگم شیمی امتحان عملی هم داشت و امتحان نسبتا سختی بود . مخصوصا واسه من که به علت نبود امکانات تا حالا یک دونه آزمایش شیمی هم انجام نداده بودم (البته منظورم ایرانه وگرنه اینجا آزمایش کرده بودیم) . اما بلاخره ترم اولی که در کانادا بودم هم تموم شد. با وجود اینکه میتونست بهتر از این باشه اما واسه ترم اول تو یک کشور جدید خیلی بد نبود . اون دوره تقریبا اتمام دوره افسردگیم بود . دلیل اتمامش رو میتونم بگم تغییر در دید من نسبت به جامعه و به خصوص تغییر در در ارزش ها و اومدن پدرم بود. احساس خیلی خوبی بود وقتی که از مدرسه در میومدم مثل خیلی دیگه از بچه ها پدرم با ماشین جدیدمون بعد برف ها اون طرف خیابون منتظرم بود . روز آخر ترم اول رو یادمه . پدرم اونور خیابون تو ماشین منتظرم بود. بعد از اینکه چند قدمی رو برف اومدم به خیابون رسیدم . ۲ طرفم رو نگاه کردم . اطراف خیابون پوشیده از برف بود و درخت های اطراف خیابون که الان دیگه برگشون ریخته بود به نظر میومد که تا بینهایت ادامه دارند. به خودم گفتم آینده اون قدرهام که فکر میکردی تیره و تار نیست.
پی نوشت :
این لینک کتاب های درسی کلاس ۱۲ یا پیش دانشگاهی کاناداست که میتونید یک نگاه بهش بندازید . فکر کردم واسه بچه هایی که میخواند بیاند به درد میخوره . در ضمن جواب نظرات رو هم تو همون پستس که نظر دادین , دادم.

فیزیک کلاس ۱۲
زیست کلاس ۱۲

پینوشت:هیچ کدام از فایل ها احتیاج به پسوورد ندارند.

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

من آمده ام وای وای

به سلام
چطورید دوستان
خداییش آدم هر چی بیشتر ننویسه ، نوشتن واسش سخت تر میشه ها .
این چند وقته یا داشتم Application مینوشتم واسه این دانشگاه ها ( که شکنجه ترین کار دنیاست) یا داشتم از نتیجه امتحانات خوشحالی میکردم (که بعدن مفصل شرح میدم) یا یک خاک دیگه تو سرم میریختم.
امروز هم اومدم بگم که یادم نرفته که باید قسمت جدید رو بنویسم و مهم تر از همه اومدم بنویسم که دیگه نوشتن واسم از این سخت تر نشه. جواب نظرات رو هم به روی چشم . به زودی تو همون پستی که نظر دادین میدم .
امروز هم بعد ازکلی وقت یک چیزی آماده کردم که حتما تو پست بعدی میزارم . فکر کنم خیلی از دوستان مخصوصا اون هایی که گوشه چشمی به ادامه تحصیل در کانادا دارند ، استقبال کنند .
دیگه شرمندم اگه بدقولی کردم تا الان
ممنون از نظرات گرمتون
در پناه حق